عمومی

۱۰ چهره مشهوری که خودکشی کردند

سیاستمدار ، نویسنده ، هنرمند یا ورزشکار ؛ هرچه بودند ، آنها سعی کردند به جایگاهی برسند که اکنون رویای بسیاری از مردم جهان است ، اما بن بست به زندگی آنها پایان داد و آنها خود را کشتند.

یکی دیکتاتور بود و مرگ او بسیاری را خوشحال کرد و دیگری برنده جایزه نوبل و مرگ او بسیار ناگوار بود. زندگی 10 فرد برجسته ای که خودکشی کرده اند فراز و نشیب های بسیاری داشته است. برخی از آنها از بیماری روانی رنج می بردند و برخی دیگر دلایل خاص خود را برای پایان دادن به زندگی خود داشتند ، اما آنها حتی یک کلمه از رنج خود نگفتند و برای همیشه سکوت کردند.

آدولف هیتلر

نام “آدولف هیتلر” ، که در برهه ای از تاریخ زندگی میلیونها انسان در سراسر جهان را نابود کرد ، قطعاً هرگز فراموش نخواهد شد. او جنگ جهانی دوم را آغاز کرد و سرانجام خود را کشت.

مادر هیتلر کلارا شش فرزند به دنیا آورد که از آنها فقط آدولف و خواهر کوچکترش زنده مانده بودند. هیتلر از سال 1905 به بعد در یك پرورشگاه بوهاما زندگی می كرد و از مادرش حمایت می كرد. پس از مرگ مادرش به دلیل سرطان پستان ، وی تمام ارث پدری خود را به خواهرش واگذار كرد و بعداً به عنوان نقاش در وین كار كرد ، اما به دلیل عدم صلاحیت در زمینه نقاشی و گذراندن مدت زمانی در خانه برای كارگران اخراج شد. او فقیر به حساب می آمد و زندگی می کرد.

هیتلر در سال 1914 با شروع جنگ جهانی اول داوطلب جبهه شد و پس از جسارت بسیار ، ثابت کرد که مدال شجاعت را کسب کرده است ، اما به دلیل از بین رفتن تابعیت آلمان از بالای جوخه بالاتر نیامده است. چند سال بعد او به حزب کارگر پیوست ، بعداً به حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان تغییر نام داد و بعداً نام خود را به “نازی” تغییر داد ، پرچم حزب نازی را طراحی کرد و نماد روی سواستیکا را برداشت. وی سرانجام رئیس حزب شد. وی سپس برای ریاست جمهوری نامزد شد و مقام دوم را کسب کرد. نتایج انتخابات هیتلر را به یک نیروی سیاسی قدرتمند در آلمان تبدیل کرد و وی به عنوان صدارت منصوب شد.

این سیاستمدار در اوایل سال 1945 فهمید که آلمان به زودی جنگ را خواهد شکست. شوروی توانست نیروهای آلمان را به سمت اروپای غربی هدایت کند و متفقین از آلمان به سمت غرب حرکت کردند. وی پس از شنیدن خبر اعدام موسولینی دیکتاتور ایتالیا ، یک روز پس از ازدواج با زنی به نام براون از ترس سقوط به دست ارتش دشمن ، خودکشی کرد. هر دو جنازه را سوزاندند.

یوکیومیشیما

یوکیشیما نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور ژاپنی است که در طول عمر کوتاه خود چهل رمان و بیش از شصت اثر کوتاه نوشت. وی سه بار نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات شد. فیلسوف ، بازیگر ، ورزشکار و پدر دو فرزند به سبک “هاراگیری” ، نوعی خودکشی در ژاپن ، به زندگی خود پایان داد. وی یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم است.

میشیما در کودکی تخیل بزرگی درباره مرگ داشت و اولین داستان خود را در سن 12 سالگی نوشت. وی اولین اثر خود را در سن 16 سالگی منتشر کرد. شخصیت میشیما به همراه مادربزرگش ، زنی مستبد شکل گرفت. در ژاپن مادر شوهر کنترل شدیدی بر عروس خود دارد. مادربزرگ میشیما ، ناتسوکو از شوهرش که نشان سامورایی را از دست داده بود متنفر بود و پسرش را به دلیل نداشتن موقعیت خیلی مهم در دولت انتقاد کرد. به همین دلیل ، او همه آرزوهای خود را با نوه اش جستجو کرد.

میشیما کمتر از دو ماه داشت که ناتسوکو او را از مادرش که در طبقه دوم همان خانه زندگی می کرد برداشت و به اتاقش برد. ناتسوکو بر تمام خانواده کنترل داشت و از نظر جسمی و روحی بیمار بود. وی آرتروز داشت و از درد عصبی رنج می برد. بیشتر اوقات او تنها در خانه بود و شما بدشانس بودید. او به میشیما غرور ، جدیت و انزوا را آموخت. صفاتی که به اعتقاد او جزئی جدایی ناپذیر از روح سامورایی است. زندگی با ناتسوکو مانند زندگی در بیمارستان بود. میشیما از خواندن افسانه ها لذت می برد. زندگی در میان این همه درد و بیماری و دائماً به او گفتن که بیمار و ضعیف است ، شیفته بیماری مرگ میشیما شد و هیچ چیز به اندازه مرگ و رنج او را هیجان زده نمی کند.

پایان جنگ جهانی دوم برای میشیما زمان ناامیدی بود. صدها افسر ارتش خودکشی کردند زیرا آنها امپراطور را ناامید کرده بودند. میشیما همچنین احساس کرد که مرگ ایده آل یک مرگ دردناک است. آزار و اذیت یکی از دردناک ترین راه های مرگ بود ، قربانی تصمیم گرفت سر خود را قطع کند. وی پس از سخنرانی ناتمام خود در میان مأموران در پادگانی در توکیو ، شمشیر خود را برداشت و پس از فریاد “زنده باد امپراطور” ، آن را تا پایین به شکم او انداخت و آن را به سمت چپ و راست بدن خود فشار داد تا تبدیل به کاملا پاره شده سرانجام با کمک یکی از همراهان سر وی قطع شد. این نویسنده پس از مرگ در سال 1970 به تدریج به دوستداران ادبیات در ایران معرفی شد.

الامرضا تختی

مرحوم تختی یکی از محبوب ترین شخصیت های ایرانی است که همه او را به عنوان یک قهرمان می شناسند. قهرمانی که مرگ او را بسیار آزار داده است و سالها بعد هنوز اختلاف نظر در مورد خودکشی یا کشته شدن وی وجود دارد.

جسد وی که سابقه مسابقات مختلف قهرمانی جهان را دارد ، در 8 دسامبر 1967 در هتل آتلانتیک تهران (هتل اطلس کنونی) پیدا شد. روزنامه های دولتی درباره مرگ تختی نوشتند: “غلامرضا تختی به دلیل خودکشی جان خود را از دست داد”. “یکی از انگیزه های احتمالی خودکشی اختلافات خانوادگی با همسرش و ناکامی های او در مسابقات در پایان زندگی ورزشی بود.”

بعدا گفته می شود که وی یک روز قبل از مرگ با وکیل مشاوره کرده و وصیت نامه ای برای تعیین وضعیت کوتاه دارایی خود تنظیم کرده است.

غلامرضا تختی در قبرستان ابن بابویه در شهرری ، جنوب تهران به خاک سپرده شد. وی اولین کشتی گیر ایرانی است که در سه وزن مختلف مدال جهانی و المپیک را کسب کرده است.

وونسون و اونو

نقاش مشهور هلندی که آثار وی در معتبرترین موزه های جهان نگهداری می شود ، همچنین یکی از برجسته ترین افراد در جهان است که خودکشی کرده است. گفته می شود وی سالها از بیماری روانی و اختلال دوقطبی رنج می برد و پس از یک بیماری طولانی و شکست عصبی در سال 1888 ، وضعیت روحی وی بدتر شد و مجبور شد تحت روان درمانی تقریباً یک سال به بیمارستان روانی در جنوب فرانسه برود. . وی این زمان را در دو سلول گذراند که یکی از آنها کارگاه نقاشی وی بود. با وجود شرایط نامساعد آسایشگاه ، برخی از مهمترین آثار هنری توسط این هنرمند مانند “شب پرستاره” و “درختان زیتون” در این دوره خلق شده اند.

از آنجا که پدرش کشیش بود ، مدتی نیز به ایراد خطبه های مذهبی می پرداخت تا اینکه کمیته مسیحیان به صلاح نبود. ونگو سپس تصمیم گرفت تا روی هنر تمرکز کند.

وی تنها ده سال از زندگی خود به عنوان نقاش کار کرد و در این مدت بسیار مشغول بود. گفته می شود این هنرمند هنگام مرگ بیش از 850 نقاشی و حدود 1300 نقاشی روی کاغذ خلق کرده است. به عبارت دیگر ، در دو ماه آخر زندگی خود ، یک روز نقاشی کرد. در طول زندگی خود ، ونگوگ توانست فقط یکی از نقاشی های خود را به نام تاکستان سرخ بفروشد و بیشتر شهرت او پس از مرگ او بود.

این هنرمند 37 ساله در هلند متولد شد و بر اثر اصابت گلوله ای که گویا توسط وی در مزرعه ای در فرانسه شلیک شد ، مجروح شد و دو روز بعد درگذشت. فرضیه های دیگری در مورد مرگ وی وجود دارد.

مرلین مونرو

نورما جین مورتنسون ، معروف به مرلین مونرو ، بازیگر ، کمدین ، ​​نویسنده ، مدل و خواننده آمریکایی متولد لس آنجلس بود که مرگ او را با رمز و راز روبرو کرد. اعلام کرد این هنرمند دو بار در سال های 1955 و 1957 به عنوان بازیگر خارجی نامزد دریافت جایزه BAFTA شد. او همچنین در سال 1960 برنده گلدن گلوب شد و در سال 1957 نامزد دریافت این جایزه شد ، اما هرگز نامزد اسکار نشد.

مادر مونرو از اسکیزوفرنی رنج می برد و گفته می شود در هشت سالگی از مادرش جدا شده و یک سال را در یتیم خانه گذرانده است. پس از آن ، حضانت وی به بهترین دوست مادرش سپرده شد.

طی سالها ، 11 خانواده مختلف از مونرو مراقبت می کردند. او از اختلال دو قطبی رنج می برد و در خانه دوم خود مورد تجاوز قرار گرفت.

این هنرمند چندین ازدواج ناموفق داشته و گفته می شود که با رابرت اف کندی ، برادر جان اف کندی و دادستان کل وقت آمریکا رابطه پنهانی داشته است. جسد این هنرمند سرانجام با تلفن در دست در خانه اش در لس آنجلس پیدا شد.

آلن تورینگ

آلن تورینگ ، دانشمند انگلیسی متولد قرن بیستم ، را می توان با عناوینی مانند علوم کامپیوتر ، ریاضی دان ، استاد منطق و فلسفه ، تحلیل گر کد و زیست شناس در ریاضیات شناخت.

تحقیقات این دانشمند را می توان مبنای علوم رایانه مدرن دانست. نتایج تحقیقات وی اساس و مفاهیم الگوریتم ها و پردازش با استفاده از دستگاه ویژه وی ، ماشین تورینگ را توصیف می کند ، که می توان آن را نسل اول رایانه های امروزی دانست. یکی از ماندگارترین یادبودهای پدر علم رایانه مدرن نیز “جایزه تورینگ” است که بزرگترین و معتبرترین جایزه دنیای کامپیوتر از سال 1966 است و سالانه به بهترین فعالان صنعت اعطا می شود. انتخاب نفر برتر و مراسم اهدای جایزه توسط انجمن دستگاه های رایانش یا ACM برگزار می شود. این انجمن قدیمی ترین انجمن علوم کامپیوتر در جهان است.

این محقق با همکار خود نامزدی کوتاه مدت داشت و نامزدی آنها به دلیل گرایش جنسی خاص وی منجر به ازدواج نشد. تورینگ به همین منظور در سال 1952 محاکمه شد.

تحقیقات در مورد بدن این نبوغ ریاضی مرگ سام سنید را تأیید کرد. تورینگ قبل از خواب سیب می خورد و بعد از مرگ او یک سیب گاز زده کنار تخت پیدا شد. با این حال ، عادت نگه داشتن شلخته در تجهیزات آزمایشگاهی نیز این احتمال را می داد که نبوغ به طور تصادفی از بین برود.

برخی از کارشناسان و کاربران رایانه نیز آرم اپل را که توسط یک سیب گزیده شده است ، به آلن تورینگ پیوند داده اند ، در حالی که هم شرکت و هم طراح آرم این موضوع را رد کرده اند. با این حال ، استیو جابز در جایی گفت که ای کاش این طرح به تورینگ مربوط می شد.

کورت دونالد کوبین

کورت دونالد کوبین رهبر نیروانا بود. از کودکی شخصیتی منزوی و غیرطبیعی داشت و وقتی پدر و مادرش در 7 سالگی طلاق گرفتند ، وضعیت روحی او رو به وخامت نهاد.

کورت از سن نه سالگی با گروههایی مانند بیتلز و میمون ها آشنا شد و در چهارده سالگی اولین گیتار خود را خریداری کرد و سپس سعی کرد یک گروه زیرزمینی در سیاتل تشکیل دهد و سرانجام در سال 1986 تلاش هایش موفقیت آمیز بود. نیروانا تشکیل شد.

او یک بار به دلیل مصرف بیش از حد دارو برای درمان در بیمارستان مراجعه کرد ، اما کمی قبل از پایان درمان بیمارستان را ترک کرد و مدتی بعد خودکشی ناموفق انجام داد و تقریباً در کما فرو رفت. 20 ساعت او که به هوش آمد از بیمارستان فرار کرد.

پس از اینکه پلیس توسط پلیس به کلینیک روانپزشکی اعزام شد ، دوباره فرار کرد و سرانجام توسط یک برقکار پیدا شد و صورتش توسط اسلحه شکاری خرد شد. تحقیقات بعدی نشان داد که کورت سه روز زودتر و در حالی که مقادیر زیادی دارو مصرف می کرد به زندگی خود پایان داده است.

ارنست همینگوی

همینگوی در هجده سالگی به عنوان خبرنگار Kansas City Star وارد روزنامه نگاری شد و در نوزده سالگی داوطلب جنگ جهانی اول شد اما به دلیل ضعف بینایی رد شد. با این حال ، او به عنوان راننده آمبولانس برای صلیب سرخ استخدام شد. اما در آتش خمپاره مجروح شد و مدتها در بیمارستان بستری شد و پس از جنگ به ایالات متحده بازگشت.

در دهه 1940 ، همینگوی مظنون به همکاری نزدیک با KGB (کمیته امنیت ملی شوروی) با نام مستعار “آرگو” بود. از آن به بعد ، مأموران FBI بیشتر زندگی او را جاسوسی می کردند. برخی معتقدند که این باعث فشار بیشتر به همینگوی می شود که افسردگی وی را تشدید می کند. تا جایی که خودکشی کرد.

همینگوی در سال 1953 با رمان پیرمرد و دریا برنده جایزه پولیتزر شد و یک سال بعد برای همین رمان برنده جایزه ادبی نوبل شد ، اما در جایزه استکهلم شرکت نکرد.

نویسنده در طول زندگی خود به سیاه زخم ، مالاریا ، سرطان پوست و ذات الریه مبتلا شد. او با دیابت ، دو سانحه هواپیما ، یک حادثه رانندگی ، کلیه فلج ، هپاتیت ، طحال فلج ، شکستگی جمجمه و بازو ، ستون فقرات و ترکش در بدنش زندگی می کرد و تنها چیزی که در برابرش مقاومت نکرد ، خودش بود. یک روز پس از بازگشت از کلینیک مایو ، همینگوی اسلحه دو لول محبوب خود را برداشت ، به فضا برگشت و دو سوراخ در سر خود ایجاد کرد.

صادق هدایت

صادق هدایت داستان نویس ، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. او را در کنار محمدعلی جمالزاده و علوی بزرگ و صادق چوبک ، از پدران داستان نویسی مدرن ایران می شناسند. هدایت از پیشگامان داستان نویسی مدرن ایران و روشنفکر برجسته ای بود و بسیاری از محققان رمان بوف کور وی را مشهورترین و مبتکرترین اثر داستان نویسی معاصر ایران دانسته اند. اگرچه شهرت عمومی هدایت مکتوب است ، وی همچنین ترجمه هایی از نویسندگان بزرگی چون ژان پل سارتر ، فرانتس کافکا و آنتون چخوف را ترجمه کرده است.

هدایت در سال 1303 از مدرسه فرانسوی سنت لوئیس در تهران فارغ التحصیل شد و در سال 1305 با اولین گروه از دانشجویان برای تحصیل ریاضیات خالص به بلژیک سفر کرد. در همان سال وی داستان “مرگ” را در مجله آلمانی زبان ایرانشهر منتشر كرد و مقاله ای با عنوان “جادوگری در ایران” در مجله Leville Delis به زبان فرانسه نوشت. او از تحصیلات خود در بلژیک ناراضی بود و می خواست به پاریس ، آن زمان مرکز تمدن غرب ، برود. سرانجام در مارس 1961 ، پس از تغییر رشته و رانندگی زیاد ، به هدف خود رسید.

این نویسنده یک بار در سال 1907 در فرانسه در کنار رودخانه مارن خودکشی کرد ، اما توسط سرنشینان یک قایق نجات یافت. وی در مورد خودکشی خود به برادرش نوشت: “من دیوانه شدم و سرگرم شدم.”

صادق خان هدایت پس از تخریب بسیاری از داستانهای منتشر نشده خود ، در 10 آوریل 1961 پیشخوان بنزین خود را در یک آپارتمان اجاره ای در پاریس باز کرد. این نویسنده که علاقه زیادی به گیاه خواری داشت ، در قبرستان Parcels در پاریس به خاک سپرده شد.

جرارد دونروال

دونروال نویسنده و شاعر فرانسوی قرن نوزدهم است. از نظر بسیاری جرارد دونروال نابغه ای است که مکتب سورئالیسم را بنیان نهاد. شخصی که تأثیر زیادی در این حرکت داشت. اما در طول زندگی خود از یک بیماری عصبی رنج می برد و این بیماری باعث شد که بارها در بیمارستان بستری شود تا اینکه در سن 47 سالگی خود را حلق آویز کرد.

در بیست سالگی با ترجمه گوته از فاوست به عنوان یکی از مهمترین چهره های ادبی شناخته شد. علاقه او به گوته و اساطیر شرقی وی را به سفر به شرق سوق داد و پس از دیدار از مصر ، بیروت و یونان یکی از مهمترین کتابهای خود را نوشت و پس از بازگشت از سفر دوباره در بیمارستان بستری شد. پس از مدتی معالجه و ترخیص از بیمارستان ، نویسنده همچنان به گشت و گذار در خیابان های پاریس ادامه داد تا اینکه سرانجام در یکی از خیابان های پاریس به دار آویخته شد.

چرا افراد برجسته خودکشی می کنند؟

اما سوالی که پیش می آید این است که چرا شخصیت های برجسته علی رغم موقعیت و شهرتی که کسب می کنند خودکشی می کنند.

دکتر. اصغر کیهان نیا – مشاور خانواده – به س ISال یومیر پاسخ می دهد: “کسی که به بن بست برسد و خود را در حالت ناامیدی ببیند و راهی برای زنده ماندن پیدا نکند ، معتقد است که تنها راه بازگشت به او خودکشی است.” به عبارت دیگر ، خودزنی ، اینکه دیگر لیاقت زندگی ندارید و مجبورید خود را بکشید. “

دکتر. نصرالله منصوری ، روانشناس آموزشی نیز در پاسخ به دلایل خودکشی شخصیت های خودکشی به یومیر گفت: عزت نفس از مادر از ما متولد می شود. اگر عزت نفس شخصی را همراهی کند ، در بسیاری از شرایط به او ایمنی می بخشد. اما اعتماد اکتسابی است. اما چرا افراد برجسته خودکشی می کنند؟ قرآن به ما آموخته است كه “من خدا هستم و من خداي بازگشت دهنده هستم”. اگر انسان با قدرت مطلق همراه باشد ، مطمئناً مصون خواهد بود و اعتماد به نفس خود را از بین نخواهد برد. در روانشناسی ، ما در مورد چندین نوع مرگ صحبت می کنیم. ما می گوییم یکی از مردگان ، ایستاده ، مرده است. سپس این س arال مطرح می شود که وقتی یک مرد ایستاده صحبت می کند و حرکت می کند ، پس چگونه مرده است؟ و ما پاسخ می دهیم که او تحقیر و کاهش یافته است. “او تحقیر شده است ، بنابراین شخصی که تحقیر شود ، حتی اگر زنده و متحرک باشد ، در واقع مرده تلقی می شود ، بنابراین مردم در این مرحله به پوچ گرایی می رسند.”

وی ادامه می دهد: “برخی از افرادی که به من مراجعه می کنند می گویند که در زندگی من همه خواسته های من بوده و بوده است ، اما اکنون به جایی رسیده ام که می بینم هیچ کاری نمی توانم انجام دهم . بنابراین مشهور بودن دلیل بر قدرتمند بودن نیست. انسان از چیزهای دیگر نیرو می گیرد. انسان ممکن است استاد باشد ، اما تزکیه نشود ، به معنای پرورش خودشناسی و درک ارزش و جایگاه انسانی است. خداوند می فرماید: “من همه عالم را برای انسان آفریدم و انسان را برای خودم آفریدم” ، یعنی انسان با خدا خویشاوند است. مرحوم نلسون ماندلا عبارتی دارد که من همیشه در توصیه های خود از آن استفاده می کنم: “یک چهره زیبا می تواند بعد از مدتی طبیعی شود ، بنابراین رفتار انسان باید زیبا باشد” یعنی ما باید خوب آموزش ببینیم و بدانیم زندگی فراز و نشیب دارد – و رکود اقتصادی و در هیچ حادثه ای خود را گم نکنید. یاد خدا فقط نگه داشتن تسبیحی و گفتن “سبحان الله” ، “لا اله الا الله” نیست. یاد خدا به معنای تأیید و مخالفت خداوند با کار ما است. یکی از مظاهر ذکر خدا در نماز است ، اما مظاهر دیگری نیز دارد. اگر یک نفر مشکلی داشته باشد و شخص دیگری آن را حل کند ، یاد خدا می رود. “افرادی که اقدام به خودکشی می کنند پوچ می شوند ، اما برخی از افراد مشهور در زندگی خود رویدادهایی دارند که نمی توانند آنها را مطرح کنند ، بنابراین کار خود را تمام می کنند.”

این روانشناس می افزاید: “گاهی اوقات گفته می شود که شهرت آفت است و اگر فردی خود را آموزش ندهد و مربی نداشته باشد ، فرد قبل از زمان مرگ به زندگی خود پایان می دهد ، اگرچه اقامت ما می تواند منبع خوبی برای خودمان باشد و دیگران. وقتی پزشکان به استالین پاسخ دادند ، وی گفت: “از آنها بخواهید درهای کلیساها ، معابد ، مساجد و کنیسه ها را باز کنند و برای من دعا کنند.” یکی گفت: “دعا برای خداست و تو می گویی اصلاً خدایی نیست.” وی پاسخ داد ، “من این موارد را نمی دانم ، اما اکنون می دانم که این جهان یک ناظم بسیار قوی دارد و طلوع و غروب خورشید هرگز به عقب و جلو نمی رود و این در زمان خودش اتفاق می افتد. برخی از بزرگان ، مانند فروید یا نیچه ، معتقد نبودند ، اما بین سخنان آنها عباراتی را می یابیم که به درد زندگی ما می خورد. نیچه می گوید: “مردم ، مردم و مردم در تلاشند ارزش پیدا کنند.” “دیگران آنچه را که ارزان می گیرند از دست می دهند.” یعنی اگر می دانیم ارزشش را داریم ، پس چرا باید به فکر خودکشی باشیم؟

شکارچیان به شرح زیر نیستند: “اگر می خواهید از تابلوی اعلانات خلاص شوید ، باید بتوانید گلوله هایی را که دارید و دارید از بین ببرید. این باید به عنوان یک حلقه در نظر گرفته شود ، و می تواند به عنوان مرجع تعداد کاراکترهای مورد استفاده قرار گیرد. این همان کاری است که شما می خواهید با مادر خود انجام دهید یا اگر می خواهید از شر آن خلاص شوید. ” فقط چند روز با خانه فاصله دارد.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا