فرهنگ و هنر

خسرو سینایی: همه‌ چیز هم دست خود آدم نیست

“من سعی می کنم به هیچ وجه خرافاتی نباشم. اما اتفاقی می افتد که شما را به جایی می برد. “پس از همه ، همه چیز در دست شخص نیست.”

به گزارش یومیر ، این روزنامه شرق وی نوشت: “درگذشت خسرو سینا قطعاً ضرری برای فیلم ایرانی است. معدود سینماگرانی مانند او در زمینه های مختلف هنری به خوبی آگاه هستند. جالب اینجاست که وی در برخی از مستندهای کوتاه خود جدا از نوشتن و کارگردانی ویرایش ، موسیقی و لباس و سناریوگرافی نیز خودش را انجام داده است. او در نواختن پیانو و آکوردئون و نقاشی هم دست داشت. از همه مهمتر ، نگاه عمیق او به هنر و سینما بود که با آموزش نسلی از فیلمسازان که دانشجویان او در دانشگاه بودند ، تأثیر بسزایی در اطرافیانش گذاشت که نمی توان از آنها چشم پوشی کرد. اگرچه او در طول زندگی هنری خود “ابتذال” را نگفت ، اما رفتار مسالمت آمیز و دوستانه او برای ارتباط با دگراندیشان و بی سواد یک کلاس به خودی خود است. بسیاری می خواستند حضور او را به عنوان فیلمساز مستند خلاصه كنند – گرچه مستندها نیز از جایگاه بالایی برخوردارند – می خواستند او را از داستان تخریب كنند ، اما فیلم های بلند او كمتر از مستندهای او نبود. شاید آنها می خواستند او را محدود کنند ، اما او محدود کننده نبود. او در تاریخ سینما همانند تاریخ نقاشی یا به طور دقیق تر در تاریخ هنر دانش داشت. «آتش آتش» او در تاریکی سنت های دروغین آتش را آتش زد. فیلم او “درون هیولا” تحمل سؤالات روز داشت. او در “مانند یک داستان” به جنگ از منظر صلح و دوستی و … نگاه می کرد و یک فیلمبردار واقعاً چه کاری باید انجام دهد تا به عنوان یک هنرمند واقعی کامل باشد؟ خسرو سینایی مطمئناً یک هنرمند واقعی بود که علاوه بر استعداد ذاتی خود ، تا آخرین روزهای زندگی پر جنب و جوش خود آموخته و تدریس می کرد. به بهانه مهاجرت همیشگی استاد سینا از این دنیای فانی ، پس از نمایش فیلم “مانند یک داستان” ، گفتگویی با این استاد در 13 مه 2007 در سینماتیک موزه هنرهای مدرن تهران صورت گرفت.

آیا سابقه مستند شما در ساخت این فیلم تأثیر داشته است یا خیر؟ همچنین در موسیقی متن میخواستم ببینم دلیل اینکه خودتان این موسیقی متن را درست کرده اید چیست؟

به نظر من پایه اول در هر نوع سینما به جای آن با مستند سازی آغاز می شود ، اما من شخصاً نمی دانم چطور است که وقتی فیلم “عروس آتش” نمایش داده می شود ، هنوز از دیدگاه مستند درباره آن صحبت می شود؟ من شخصاً فکر می کنم نمای مستند یکی را از فاصله زمانی با نمایش صحنه فاصله می دهد. از دیدگاهی که بسیار نزدیک به زندگی عادی است و برای یک شخص جذاب است. زیرا فرد گاهی از طریق مستند به زندگی مردم عادی می پردازد. به خصوص در مورد مستندهای اجتماعی و …. شاید ذهن ناخودآگاه آموزش دیده باشد که چنین چیزی را ببیند. اما این طور نیست که شما عامدانه بگویید که هر فیلمی را می سازید ، و اکنون به همان فیلمی که ساختم مستند برمی گردم ، پس به این ترتیب فیلم خود را می سازم. اگر روزی داستان “رستم و سهراب” را تهیه کنم ، با بازیگر و … آنها داستان مستند “رستم و سهراب” را می گویند! مستند دیگر بخشی از زندگی من نیست ، مشکلی نیست زیرا من عاشق مستندها هستم. اما در مورد موسیقی که گفتید: سالهاست که برای فیلمم موسیقی می نویسم. بسیاری از فیلم های من ، مانند “زنده باد” ، “Alleys of Love” ، “Bride of Fire” و غیره ، همه آنها را برای موسیقی خودم نوشتم و البته من آن را از شوخی نمی سازم ، زیرا من قبل از فیلمبرداری فیلم می خواندم. ، من موسیقی را مطالعه کردم ، اما در یک مقطع تصمیم گرفتم موسیقی را متوقف کنم ، که پشیمانم اما بعد از انقلاب به دلایل مختلف از جمله اینکه آهنگسازانی که با آنها کار کردم مثل آقای چکناواریان ، دیگر در ایران نبود ، بنابراین جرات کردم دوباره این کار را انجام دهم. خوشبختانه اخیراً با تعدادی از آهنگسازان جوان ملاقات کرده ام که امیدوارم بار خود را در این زمینه کمی کاهش دهد.

برایم جالب بود که “نی” فیلمی است درباره حسن ناهید. من خیلی دوست دارم بیشتر به سینمای سینا بروم و فقط آن را محدود به مستند نکنم. ضمناً آقای خانواده سینا همه هنرمند هستند.

من از نسلی هستم که فکر می کنم موسیقی فیلم ها باید متناسب با منطق خود را داشته باشند و در واقع ما سه نوع موسیقی داریم ، یکی موسیقی واقعی است که شما می شنوید و دیگری موسیقی واقعی نیست ، اما به موسیقی واقعی معتاد است. موسیقی “لوله” که شکل گرفته از قلب لوله خارج می شود ، سپس آن موسیقی شکل می گیرد. وقتی جوان عرب غرق در باتلاق می شود و صدا در مسلسل تکرار می شود ، در واقع تضاد بین صدای نی و صدای مسلسل است. متأسفانه ، حجم آن در پایان فیلم کمی افت کرد و خوب شنیده نشد. در موسیقی به این چیزها فکر می شد. در حقیقت ، اگر به قسمت های دیگر آن توجه کنیم ، یک ناله ویولن وجود دارد که در واقع در این شرایط ناله می کند ، و در زیر آن یک سری آکورد به اصطلاح ناخوشایند قرار دارد که در واقع فضایی از نارضایتی و دشمنی ایجاد می کند؛ به همین دلیل بیشتر موسیقی را خودم برای فیلم ها می نویسم زیرا باید معنای نمایشی داشته باشد و نه فقط موسیقی برای خواندن و نوشتن و غیره. من سعی می کنم این کار را تا حد امکان انجام دهم.

چرا اغلب به فضای جنوبی علاقه دارید؟

چرا همه این سوال را از من می پرسند؟ کار او را هم نمی توان انجام داد. می بینید ، من به هیچ وجه سعی نمی کنم خرافاتی باشم. اما اتفاقی می افتد که شما را به جایی می برد. از این گذشته ، همه چیز به دست خود کسی نیست. من نسخه های خطی زیادی از 22 سال پیش تا امروز نوشته ام. باشه! تهیه این دستنوشتها امکان پذیر نیست. حتی فیلمنامه ای که من واقعاً در مورد شهری که من متولد شده ام ، شهر ساری دوست دارم ، 22 سال پیش نوشته شده است ، اما هنوز اجرا نشده است. شاید سرنوشت من این باشد که کار من در جنوب موفق خواهد شد و نمی دانم چرا! فقط دوستانی که در جنوب در آبادان ، بوشهر ، خرمشهر و … داریم ، فکر می کنم ظاهراً در جنوب کارت سبز دارم. منظور من این است که من یک شهروند افتخاری جنوب هستم. در حالی که به شمال سفر می کنید ، دوستان شمالی می گویند شما در شمال هستید ، اما چرا در مورد شمال فیلمی تهیه نمی کنید ؟!

من واقعاً نسخه هایم راجع به نوردیک ها دوست دارم ، اما کارایی نداشته است. با ارشاد صحبت کردیم ، در تلویزیون و با تهیه کننده ، همه گفتند بله و نه ، اما در پایان این کار به نتیجه نرسید. اما در حال رفتن به جنوب است ، چرا اکنون ؟! این چیزی است که من نمی دانم. شاید به دلیل اینکه در جنوب ، حالت های تئاتر جذابیت بیشتری دارند. جنوبی ها بسیار عاطفی و سرزنده هستند و عاشق فیلم و فیلم هستند. چندی پیش به آبادان دعوت شدم. همین فیلم برای بچه های مدرسه نمایش داده شد که بعضی از آنها هرگز در طول زندگی خود در یک فیلم حضور نداشته اند. ابراز احساساتی که این بچه ها ابراز داشتند به گونه ای بود که ناگهان احساس کردم اصلاً موضوع خود فیلم نیست. سوال ارتباط انسانی است که بین فیلمساز و مخاطبانش شکل گرفته است و چه پیوند زیبایی دارد.

در عنوان این فیلم ، فیلم “مثل یک داستان” براساس داستانی به نام “کویر و خون” ساخته شده است. ظاهراً شما این داستان را 20 سال پیش نوشتید؟ چطور 20 سال طول کشید تا فیلم را بسازید؟

فیلمبرداری عمیق 10-20 سال است و مدت زمان زیادی نیست. شما باید برای موفقیت برخی از پروژه ها انتظار طولانی داشته باشید. دقیقاً سال 1982 بود. یعنی یک سال بعد از شروع جنگ. آقا بهشتی که در آن زمان مدیر بنیاد سینمایی فارابی بود ، به من گفت که شما سینا را فکر نمی کنید ، که شما فیلمسازان نیز باید در مورد این جنگ فکر کنید ، و نباید آن را نادیده بگیرید. من گفتم كه جنگ قطعاً چيزي نيست كه ناديده گرفته شود. مشروط بر اینکه فرد بتواند نظرات خود را در مورد موضوع در فیلم منتقل کند و در عین حال فیلمی را تهیه نکند که برای خود قابل توجیه نباشد. برهمین اساس به من گفتند داستانی بنویسم! داستانی نوشتم به نام “کویر و خون” که همان داستان با اختلاف کمی بود و اکنون در صورت لزوم بعداً آن را خواهم گفت. آنها گفتند موضوع بد نیست. به عنوان یک قاعده ، آنها بیشتر به دنبال فیلم هایی بودند که هیجان انگیز ، قهرمانانه و غیره باشند. بعد از مدتی این کار انجام شد و به در هم کوبید و فیلم به بایگانی رفت. مانند بسیاری از دیگر نسخه های خطی من. تا دو ، سه سال پیش ، آقای حبیب احمدزاده که با من در فیلم “گفتگو با سایه” همکاری داشت و گفت: “آیا تاکنون داستانی در مورد جنگ نوشتید؟” گفتم که چرا من در سال 1982 داستانی نوشتم ، اگر بخواهید آنرا درست می کنیم. آنها این داستان را خواندند و گفتند که شما در مورد جنگ چه دیدگاه خوبی دارید. آیا می خواهید آن را بسازید؟ گفتم چرا نه. من باید آن را کوتاه بنویسم. هنگام بازنویسی ، نکاتی وجود داشت که خانم اوسولی و آقای احمدزاده توصیه کرده بود که در حقیقت اگر این سکانس به عقب و جلو برود بهتر است.

به نظر شما جایگاه این فیلم در بین آثار شما چیست؟

من نیز در شیراز از این سؤال پرسیدم. من گفتم در 40 سال بیش از 120 فیلم ساختم؛ کوتاه و طولانی از 120 تا شاید سه ، از چهار فیلم خوشحالم. من از بقیه با درصد های مختلف ناراضی هستم. با این حال ، من به سختی می توانستم به ذهنیتی که در فیلم ها می خواستم نزدیک باشم ، هم از نظر تصاویر و هم از نظر ریتم. یکی از مواردی که باید تأکید کنم این است که ما به عنوان مدیر تیم های فرهیخته واقعاً فاقد سطحی هستیم که همه بتوانند به یکدیگر کمک کنند. در بسیاری از موارد ، من می بینم که مخاطب در این فیلم با سخاوتمندانه نسبت به من یا اعضای خانواده رفتار می کند. اما نکته اول و مهم این است که من فکر می کنم یک فیلمساز وقتی فیلم می سازد فیلمساز است. نکته دوم این است که سعی کنید تا حد ممکن به خواسته های او نزدیک شوید. دانستن این نکته که در 99٪ موارد ، فرد به هیچ وجه به همه خواسته های خود نزدیک نمی شود ، اما گاهی اوقات درصد خیلی زیاد نیست.

فیلم شما 85 دقیقه است. از آنجا که فیلم شما مهیج نیست ، تکرار گره ها فیلم را کم می کند. به طور کلی ، برخی از سکانس ها طولانی بود ، و این کمی به زمان فیلم اضافه شد.

در حدود سالهای 1353-1354 فیلمی به نام “یک اتفاق ساده” ساخته شد. دوست فقید من “سهراب شهید فروش” آن فیلم را ساخت. وقتی در تالار وحدت نشان داده شد ، 90٪ از کسانی که از سالن بیرون می آمدند با صدای بلند فحش می دادند. روزنامه ها نوشتند ، آقای شهید فروش که این ادعاها قدیمی است. زیرا فیلم بسیار کند بود و چندین صحنه تکرار شد.

در همان سال ، من فکر می کنم آقای کیمیایی و آقای شهید فروش هر کدام جایزه بهترین فیلم و کارگردان را از آن خود کردند. همچنین در سینما صندلی ها پاره شدند. روزنامه ها نیز نوشتند ، آقای شهید فروش که این ادعاها قدیمی است. شما می فهمید اما امروز ، آنها در مجله هایی که می خوانیم نوشتند که “یک اتفاق ساده” بنیانگذار فیلم مدرن ایرانی است. ما باید به یک نکته توجه کنیم؛ اول از همه ، آیا فیلم باید همیشه شما را سرگرم کند؟ هیجان زده فکر کنید در هنگام خواندن رمان مدرن یا یک داستان کوتاه مدرن چه اتفاقی می افتد. هیچ یک. خیلی آهسته حرکت می کند ، و هنگامی که اوج آرامش می شود آنچه نیاز به ذهن شما دارد منتقل می شود. بدون هیجان. واقعیت این است که حتی اگر آن راجع به جنگ بود ، من اصرار داشتم که با آرامش بیننده رفتار کنم. در بسیاری از مناطق ، این اتفاق باعث ایجاد هیجان شد. اما من می گویم که هر جا جنگ باشد ، لزوماً نباید با تنش معمول مقابله کنیم. ما می توانیم با آرامش صحبت کنیم و این تجربه گاه مخالف و گاهی مخالف است.

اما باید در نظر داشته باشید که فیلمساز نیز مجاز است در واقع ذهن خود را تجربه کند و ببیند که در عمل چه کار می کند. حدود سال 1985 یعنی 22 سال پیش فیلم “یار دار خانه” را ساختم و بسیار جالب است که وقتی فیلم در آن زمان نمایش داده می شد فکر می کردم خیلی موفق بود. من اینطور فکر نمی کنم. خوب ، فیلم سازی به گونه ای است که وقتی فیلم می سازید ، اگر ناراضی هستید ، نمی توانید آن را دور بیندازید و مجبورید آن را نشان دهید. به نظرم اینطور نبود. الان 22 سال است به من گفته شده که آقای “دوست در خانه” در ذهن من بازی می کند. شما این را با من می کنید. اگرچه من به ذائقه شما صددرصد احترام می گذارم.

زمان سینمای هیجان انگیز به مدت طولانی گذشته است. منظورم این است که اگر یک فیلم هیجان انگیز نیست به معنای ضعف بودن آن نیست. به نظرم اصلاً فرقی نمی کند و براساس همین داستان فضای بسیار خوبی دارد. اما من بر گره ها تأکید می کنم.

برای نظرت بسیار سپاسگزارم. من فکر می کنم شخص به اندازه توان کار خود را انجام می دهد و سپس نتیجه می دهد یا نه. بگذارید یک نکته را بیان کنم ، همانطور که شما گفتید ، من خوشبختم خانواده ام با موضوعات هنری سر و کار دارد ، خواه نقاشان باشد ، مجسمه ساز هستند یا طراحان لباس و غیره. قبل از اینکه هرکدام از نقاشان خانوادگی نمایشگاهی بخواهند ، بیایید صحبت کنیم. . کدام تابلوها برای نشان دادن و کدام ترکها بهتر است. این اتفاق افتاد که ما استدلال کردیم که کسی ، این نقاشی بد است ، آن را در نمایشگاه قرار نداد و … اما با گذشت سالها چیز دیگری یاد گرفتم. من به نمایشگاه رفتم و دقیقاً دیدم که چه چیزی برای بحث نکردن در نمایشگاه بحث می کنم ، اکنون تعداد بیشتری از مردم جلوی آن ایستاده اند و نقاشی که من دوست داشتم ، کمتر کسی از آن آگاه بوده است. سرانجام موافقت کردم که درگیر کار نقاشان نباشم زیرا مردم سلایق مختلفی دارند. بنابراین در سینما کسی غیر از این وجود ندارد.

با گذشت زمان ، مسافت از نگاه اصلی تغییر می کند و هیچ کاری نمی توان انجام داد.

نظر شما در مورد تعلیق در فیلم های شما چیست؟

شما نه تنها به عنوان یک مخاطب ممکن است چیزهایی را یاد بگیرید ، بلکه به عنوان یک فیلمساز نیز از این مباحث رنج می برید. وقتی به شهرها سفر می کنم ، جوانان دوست هستند و ساعت ها در داخل هتل صحبت می کنیم. یکی از آقایان جوان گفت: “آقای سینایی ، آیا قصد این را دارید که در تمام فیلم هایتان وحشت زده شوید؟” گفتم کاری که نمی دانم چطور باید انجام شود وحشت است. او گفت نه ، آقا ، در “مکالمه با سایه” در “عروس آتش” ، در “سرزمین در خانه” ، من ترسیده ام و از خودم می ترسم. بعد فکر کردم هرگز به چنین چیزی فکر نکرده ام. یعنی سعی کردم روال طبیعی داستان را ادامه دهم. اگر وحشت شکل بگیرد ، دیگر در دست من نیست. من داستان خود را می گویم.

نکته جالب این بود که تمام انفجارهایی که دیدیم در یک منطقه متوقف شد و علاوه بر این ، نفهمیدیم که دشمن کیست. این دشمن کیست که یک قدم به امامزاده نزدیکتر شود؟ ما هیچ تعریفی از آن نداریم ، چرا؟

نام فیلم “مثل یک داستان” است. در پایان ، من خود داستان را باور نمی کنم. در حالی که من آرزو می کنم آن را مانند یک داستان بود؛ یعنی افراد خوب و بدی در داستانهایی که به کودکان می گویید وجود دارد. سپس دوستی شکل می گیرد. در شرایط غیرممکن ، من واقعاً نمادی از جنگ خواهم بود.

کیه؟ حالا که می دانیم ایران و عراق بوده ، برای من تفاوت چندانی نداشته است. می خواستم این سؤال را مطرح كنم كه اگر مردم به یك نگاه انسانی به مسائل نگاه كنند ، حتی در جنگ ، دیگر نیازی به وحشیانه بودن آنها نیست. خوب ، شما باید در میدان جنگ کشته شوید ، در غیر این صورت آنها شما را می کشند ، اما آنها مجبور به انجام این کار نبودند و این یک بحث جوان بود.

وقوع سایت این جنبش یک امامزاده بود. آیا شما این مکان را در داستانی که در سال 1961 نوشتید انتخاب کردید؟ یا داستان را تغییر دادید؟

این همه چیز بود در حقیقت ، او خادم امامزاده است و به همین دلیل است که به آن نزدیک است.

آیا می خواستید با جنگ تقدیس خاصی به این منطقه بدهید؟

این تاریخ منطقی دارد. منطق او این است که او خدمتکار امامزاده است و در آنجا زندگی می کند. با نوه و همسرش. پسرش همیشه در جنگ است ، بنابراین باید منطق داشته باشد تا در آنجا باشد.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا