عمومی

محبوب من! کی نوبت ما می‌رسد؟

عزیز من! او سالهاست که در خانه ما خروس نمی خورد. خواندن مرغ ها نیز ممنوع است. ما افرادی استبدادی هستیم که قلب و زبان آنها در مقابل یکدیگر است. زبان می گوید آنچه دل نمی خواهد. زبان می گوید چنین خواهد شد.

به گزارش یومیر ، محمد صالح علا به نوشتن خود در روزنامه “اطلاعات” ادامه داد: عزیز من! گفتن یا نگفتن زبان ماست.

عزیز من! به محض اینکه حافظه شما از قلبم محو می شود ، روح من از بدن من می چکد.

عزیز من! از زمان تصور در رم کوهها را منفجر کرده است. آب دریای خزر در یک چشم بر هم زدن در یک حفره غول پیکر فرو رفته است و جز سوراخ های ترسناک چیزی از آن باقی نمانده است. پرده ها نیز در شهرها فرار می کنند.

آنها می گویند ما بیش از این چیزی را پوشش نمی دهیم. پنجره ها به سختی بسته شدند. آنها هم در آخر فرار کردند. در آن سوی خیابان مردی نشسته است که در حال نوشتن یادداشت علمی در مورد زیبایی دیوار است. او می نویسد که Dilmians تاریخ را ترک کرده اند و سربازان دیگر دستبند نمی پوشند. گفته می شود که Bergstovan سنگین است و نمک هیچ بازاری ندارد.

عزیز من! شنبه ها هم خسته اند. آنها روز شنبه در اعتصاب هستند. جمعه ها جای جمعه ها را می گیرند. آنها معتقدند که کار آنها همان بی عدالتی است. اعتقاد بر این است که شنبه ها یک زندگی مسئولیت پذیر و بدون وقفه بوده است. در حالی که جمعه در خانه تنهاست و بی تحرک و بی تحرک است ، آنها مشغول انجام کاری هستند.

عزیز من! قافیه دیگر موافق سقوط در قعر شعر نیست. چرا باید در انتهای گیاه قرار داشته باشند؟ آنها را حداقل برای مدتی در ابتدای آیات بگذارید.

عزیز من! انتظار خسته و ناخوشایند است. پیشخدمت سرانجام بلند شد ، به ساعت نگاه کرد و گفت: بیا ، به من بگو من رفتم ، دیگر برنخواهم گشت. بگویید صبر کنید گفت چه مدت باید صبر کنم؟

عزیز من! همه به دنبال جبران حقوق از دست رفته خود هستند.

عزیز من! کی نوبت ماست؟ کی بلند می شویم؟ اگرچه خورشید ، ماه و ستارگان می توانند به نصف کاهش یابد ، اما اختلافات هنوز باقی است. این ویروس دلتنگی را نیز کاهش داده است. در حالی که یک جسد خندان روی لب پیر می پوسد و آهوها داوطلبانه به سردخانه می روند. اما خوشبختانه رایحه گل محمدی لهجه شماست.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا