عمومی

فریدون مشیری؛ پاک و ریشه در این خاک

21 سال پیش در سی و سومین روز از پاییز 1379 شاعری از این دنیا هجرت کرد که با شعر تنگه خاص و عام شده بود و بیشتر دلبسته بهار بود تا پاییز…

به گزارش یومیر، در یادداشتی در عصر ایران به قلم مهرداد خدیر روزنامه نگار آمده است: سال و فصل نوروز، این شعر او زبان همه خواهد بود:

بوی باران ، بوی سبز ، بوی زمین

شاخه ها شسته، باران، تمیز

آسمان آبی و ابر سفید

برگ بید سبز

عطر نرگس، رقص باد

آواز خواندن و فریاد زدن پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای پر

نرم نرم، بهار در راه است

تا جایی که در صورت عدم قدردانی از این فرصت عذرخواهی می کنیم:

آه اگر مثل گل با باد نرقصی

وای بر من اگر آفتاب مرا سیر نکند

وای بر ما اگر از بهار بهره نبریم…

اگر لیوان غم را به سنگ می کوبید

هفت رنگ می شود هفتاد رنگ

اگرچه فریدون مشیری به عنوان یک شاعر رمانتیک و ملایم شناخته می شد ، اما یکی از سیاسی ترین چهره ها این ابیات آخر را تنها هفت ماه پس از مرگش در جامعه ای در امجدیه تلاوت کرد تا او را تشویق کند تا دوباره به عنوان نمادی از امید 2 توسط خرداد رای بدهد. 76 و از آن برنامه در بهار 1380 خورشیدی، بیش از هر چیز دیگری، هنوز پس از 20 سال همان شعرهایی را به یاد دارد که سعید حجاریان تازه از بستر مرگ برخاسته، با صدایی بریده می خواند.

نکته آخر یادآور شد که فریدون مشیری مانند سهراب سپهری همواره با این اتهام مواجه بوده که در شرایط کنونی نسبت به اتفاقات پیرامون خود بی توجه بوده و حواسش به شعر ماهرو است. اتفاقا اگر شیپور نبود شعرش لالایی نبود و چون زیبایی را می ستاید به جنگ هر زشتی می رود.

فریدون مشیری تنها سه ماه پس از درگذشت احمد شاملو در فضایی ناامیدکننده به دنبال توقیف گسترده مطبوعات در بهار همان سال درگذشت و روزنامه نگاران یا دل و دلی برای روزنامه و رسانه نداشتند که از «کوچه» بسنده کنند. شاعر شعری که نسلی عاشق آن شد:

شب در نور مهتاب دوباره از آن کوچه گذشتم

به تو خیره شدم و دنبالت گشتم

شوق دیدار تو از جام وجودم لبریز شد

من شدم همان عاشق دیوانه ای که بودم!

در راز جان من گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره اینجا

عطر صد خاطره پیچید…

20 سال قبل از فریدون مشیری، سهراب سپهری نیز در زمانی از دنیا رفت که مردم از مسائل دیگر مطلع بودند و قدردانی او با زمان بیشتر آشنا شد. با این حال، رسانه های رسمی نیز برای تشویق به نوعی سیاست زدایی و انزوا، شعر سهراب را تبلیغ کردند.

فریدون مشیری هم مانند هوشنگ ابتهاج از شعر دل خوشی نداشت و نوازنده بود و یکی از دلایل محبوبیت زیاد او شاید این باشد که 27 ترانه بر اساس اشعار خود سروده بود، سایه بود.

شکی نیست که فریدون مشیری نزد برخی از مخاطبان نسبت به شاعرانی مانند احمد شاملو اعتبار کمتری داشته است، اما این تصور که او دغدغه اجتماعی نداشته کاملا اشتباه است و می توان ادعا کرد که دوز ایران مهربانی و ملی گرایی او به مراتب بیشتر بوده است. از شاملوس؛ به حدی که شیفتگی خود را با دکتر مخفی نکرد. محمد مصدق.

فریدون مشیری در سرودن اشعار عاشقانه و لطیف اهمیتی ندارد، به معنای دلبستگی او به تاریخ و فرهنگ ایران است و چه مدرکی بالاتر از سخنان دکتر. عبدالحسین زرین کوب که او را «وجدان پاک انسانی» توصیف کرده و در جایی گفته یا نوشته است: «هر روز به فال نیک می گیرم».

سال‌ها تصور می‌شد که فریدون مشیری شاعر دختر و پسر دبیرستانی است که شیفته شعر او می‌شوند و بعداً باید از او گذشت و درجات بالاتری را طی کرد، اما اگر چنین است، چگونه ممکن است کسی مثل محمدعلی… دایی که بیش از 30 سال از عمرش می گذرد، قبل و بعد از انقلاب 1357 در زندان ها گذرانده و تمام عمرش درگیر سیاست بوده است. (مجله جهانی وزن نوروز 1400) یا اگر ربطی به جامعه ندارد چگونه می تواند دکتر. فاضلی ، جامعه شناس ، در همان نظرسنجی فریدون مشیری را در مکان نهم قرار داده و علت را “بازتاب اجتماعی اشعار” ذکر کرده است؟

سیروس علینژاد – روزنامه نگار سبک ایرانی – که البته به دلیل اوج مهارتش در این موضوع، بیش از عوالم خیالی باید به واقعیت ها مشغول باشد، از فریدون مشیری به عنوان دهمین شاعر محبوب یاد می کند. در لیست حاوی نام نیما ، بهار ، شاملو و فروغ ، و البته می دانیم که مشیری خود روزنامه نگاری کرده بود.

از آنچه گفته شد می توان اذعان داشت که بعد از مرگ و در این 21 سال جنبه شعری او بیشتر شناخته شده است.

تعهد شاعر زمانی در وابستگی او به مکاتب عقیدتی مشخص بود، اما چه تعهدی بالاتر و انسانی تر از این:

من اینجا لنگر انداخته ام

من این خاک اینجا را اگر آلوده یا تمیز باشد دوست دارم

من تا نفس کشیدن اینجا می مانم

نمی دانم از اینجا چه می خواهم

اما امید به روشنایی در این تاریکی ها نیست

باز تشنه ام اینجا در این دشت خشک

من یک روز آخر از قلب این زمین با دست خالی اینجا هستم

من می خواهم گل پخش کنم

من در آخرین روز کوه مانند خورشید اینجا هستم

سرود پیروزی می خوانم

این احساسات گرایی کجاست و اگر شاعری احساساتی بوده، چگونه همانطور که گفته شد ترانه ای از 47 شعر او از آهنگسازانی چون فرهاد فخرالدینی، فریدون شهبازیان و روح الله خالقی با صدای هنرمندانی چون محمدرضا شجریان، غلامحسین بنان، صدیق تعریف ساخته شده است. ، محمد نوری که اشعار او جاودانه شده است.

مشیری در پاییز همان سال با فوت هوشنگ گلشیری در بهار و در تابستان احمد شاملو درگذشت. وی در مراسم صبح شاعر نیز حضور داشت. شاعر دوره صفوی چنین می‌خواند:

در غیاب مرگ، ترس تنها نیست

دوستان عزیز چند تا در طرف دیگر وجود دارد

و بعد گفت: فکر می کنم من هم بروم چون آن طرف دوستان بیشتری هستند و سه ماه بعد به دوستان آن طرف پیوست و 20 سال طول کشید تا دوستش شفیق محمدرضا شجریان به آنها ملحق شود. گروه او همچنین شعری از فریدون با صدای خودش در آیین در خانه هنرمندان فهادا خواند تا توانایی های موسیقایی شعر مشیری را نشان دهد.

در حالی که برخی او را «شاعر بورژوازی» می دانند که شاغل بوده و مانند میلیون ها ایرانی دیگر از طبقه متوسط ​​بوده است. طبقه ای که نه آنقدر غرق ثروت و غنا بود که فقط به دنبال «کم» زندگی است، نه «چرا» در آن، و نه آنقدر گرفتار غم نان که به خودش بگوید: به فکر نان باش. مثل خربزه آب

با این حال، طبقه متوسط ​​آنقدر آسیب دیده است که دیگر نمی‌تواند مانند گذشته وقت خود را با شعر، موسیقی و فیلم بگذراند و این بدان معنا نیست که با خاطرات خداحافظی کرده است. آنقدر که فریدون مشیری همچنان محبوب است و از زبان شعر خودش می توان به او گفت:

شما آنجا نیستید تا ببینید عطر شما چگونه در اعماق لحظه جاری می شود

عکس شما در شیشه چه شکلی است؟

جایگاه شما در زندگی سبز چگونه است…

———————————————— —————————–

من در مورد «فریدون» نوشتم که عاشق بود و شعر و صفا می‌گفت و روزنامه‌نگاری هم انجام می‌داد، اما اجازه بدهید این مقاله را به «فریدون» دیگری تقدیم کنم که سال‌هاست روزنامه‌نگار است و پاک می‌نویسد و با عشق می‌نویسد و اگر گاهی بیرون آمده باشد. از مهربانی به این خودکار نگاه کردم، آن را از هر گواهی دیگر معتبر دانستم و با افتخار فروختم: به استاد فریدون صدیقی، عمرش طولانی است!

انتهای پیام/

دکمه بازگشت به بالا