ناصرالدین

  • اقتصادی

    آخرین مَرکبِ ناصرالدین شاه – یومیر

    ناصرالدین شاه به شکرانه پنجاهمین سالگرد سلطنتش به زیارت حرم عبدالعظیم رفته بود که به تیر میرزا رضا کرمانی ترور شد. او را سوار بر کالسکه‌ای کردند که اکنون لقب «کالسکه ترور ناصرالدین شاه» را گرفته است؛ مرکبی اشرافی که یکی از معروف‌ترین کارخانه‌های کالسکه‌سازی اروپا به سفارش ایران ساخت و اکنون به میراث تاریخی ایران پیوسته است. به گزارش یومیر، «کالسکه ناصری»، که پس از گذشت سال‌ها در موزه خودروهای تاریخی رونمایی شده است، نخستین کالسکه سلطنتی در ایران است، که توسط یکی از معروف‌ترین کارخانه‌های کالسکه‌سازی اروپا، به نام کارخانه «واگن فابریک» در اتریش ساخته شد. ناصرالدین‌شاه ۶ سال بعد از به تخت نشستن، زمانی که ۲۳ سال سن داشت، حسین علی خان معیرالممالک _ رئیس ضرابخانه و خزانه‌داری _ را مامور خرید کالسکه سلطنتی کرد. حسین علی خان با روابطی که از قبل بین ایران و اتریش برای تأسیس دارالفون وجود داشت، سفارش ساخت کالسکه را به کارخانه واگن فابریک اتریش داد. هزینه تمام‌شده این سفارش در آن زمان (سال ۱۲۳۳ شمسی/۱۸۵۴ میلادی) پنج‌هزار تومان قاجاری بود. این کالسکه ۸ پنجره دارد که تنها ۳ پنجره آن قابلیت پایین و بالا شدن را دارد، که شامل ۲ پنجره روی درها و یک پنجره جلو کالسکه است. پنجره‌ها …

  • فرهنگ و هنرخاطرات ناصرالدین‌شاه از کنسرت؛ «خوش‌لباس بود، اما آوازش مثل زوزۀ سگ»!

    خاطرات ناصرالدین‌شاه از کنسرت؛ «خوش‌لباس بود، اما آوازش مثل زوزۀ سگ»!

    آفتاب‌‌نیوز : سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال 1268 شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند و انگلستان شد. در اینجا گزیده‌ای از روزنامۀ خاطرات او در روز چهارشنبه 29 خرداد سال 1268 شمسی (شوال سال 1306 قمری) را می‌خوانید که مربوط است به حضور شاه در یک کنسرت در شهر آمستردام هلند: . . . رفتیم به کنسرط، حاکم و امین‌السلطان و بعضی از ملتزمین همراه بودند، وارد تالار شدیم، جمعیتی از زن و مرد در آنجا بودند، حاکم گفت هفت هزار نفر هستند . . . مردم برخاستند و کوچه دادند که ما گذشتیم، دو طرف آدم زن‌ها و دخترهای خوشگل زیاد بود . . . اینهمه آدم طوری نگاه می‌کردند و چشم دوخته بودند که آدم خجالت می‌کشید، رفتیم جلو صندلی بزرگی برای ما گذاشته بودند نشستیم . . . موزیکان زدند، ارگ زدند، ارگ زیاد صدا می‌داد، می‌پیچید به این تالار بزرگ، بعد زن خواننده آمد آواز خواند، خوش لباس بود و چندان بدگِل نبود، اما آوازش مثل زوزۀ سگ به گوش ما می‌آمد، مردم تعریف می‌کردند و خوششان می‌آمد، ما نفهمیدیم چه می‌گوید . . . از اینجا برخاستیم، آن طرف مقابل …

دکمه بازگشت به بالا