قاتل پروین اعدام شد! / داستان واقعی یک قتل توسط نوکر خانه ؛ قتلی که هنوز سؤال های زیادی دارد

زنگ تلفن کلانتر زنگ زد و دختر جوانی که آثار نگرانی در صدای لرزان با یک گویش شیرین ارمنی افسر ساعت نگهبان گاردین را در طبقه چهارم خیابان ایرانشهر ایرانشهر خاتلی آگاه کرد.
به گفته یومیر دوران ایران نوشت: 21 جمعه 6 ژانویه سرهنگ یوسف پارتان در ویلای خود در ویلای خود در نورنبرگ آلمان قرار دارد و روزنامه را می خواند. همسر و سه فرزند وی برای جشن تولد وی به یکی از همسایگان الجزایر رفته اند اما سرهنگ از این سردرد عذرخواهی کرده است تا از این مهمانی پر سر و صدا اطمینان داشته باشد. ناگهان صدای تعداد انگشت شماری از شوک در درب خانه در اتاق طنین انداز می شود. سرهنگ فقط به یاد می آورد که سه روز شکسته است. اضطراب و عجله برای رسیدن به درب مزرعه. ردپاهای آلمان تقریباً سیری ناپذیر است اما مودبانه از تلگرام که سرهنگ به سرهنگ می دهد سلام می کنند.
سرهنگ قبل از امضای اداره پست در الفور پاکت را باز می کند. تلگرام از تهران و پسرش -در -لاو هاوسنگ زادپارار و سپس: متأسفانه سرهنگ کشته می شود. خود را در اسرع وقت به تهران بیاورید. سرهنگ آنجا روی زمین است. هوسنگ سه ماه پیش به خانواده اصلی تبدیل شده بود.
در 9 پنجشنبه 5 ژانویه
زنگ های تلفن کلانتر زنگ زد و دختر جوانی که آثار نگرانی در صدای لرزش با لهجه ارمنی شیرین آگاه شد سرپرست را در مورد نگهبان کلانتر در طبقه 5 ساختمان خیابان ایرانشهر قومی مطلع کرد. نام این دختر لیدا دیویدیان بود که تا یک ساعت قبل از این جنایت با قربانی نیز صحبت کرد. او به پلیس می گوید که یک قتل دلهره آور در کنار خانه خود است.
سپس او به من لیدا گفت که امروز از علی می ترسم اجازه ندهید مرا تنها بگذارم. بعد از چند لحظه من به خودم 2 ریال دادم و گفتم آن را به علی بدهید و از من بخواهید وقتی بیرون رفت پین بخرم.
من از بالکن به راهرو آمدم تا پول و پیام پروین خنوم را به علی بدهم اما او برگشت. چند دقیقه بعد علی من را با یک ترفند از خانه بیرون آورد و در را پشت سر من قفل کرد. لحظه ای نبود که اولین بار فریادهای پروین را شنیدم و سپس صدای گلو او در همه جا ساکت بود تا اینکه صدای سالن قوی از حیاط آمد تا خون من را در پنجره خون من ببیند.
علی به طرز معجزه آسایی زنده ماند فقط دست و پاهای او شکسته شد. وی در گفتگو با یک خبرنگار در روزنامه گفت: “پاروین به من نگاه کرد و این ناراحت بود. من ابتدا او را با تلفن خفه کردم و سپس سرش را با چاقو جدا کردم.” سپس خودکشی خودم را در خودکشی خودم قرار دادم و حتی اصلی را در دهانم قرار می دهم اما این اتفاق به جز برخی از سوختگی ها اتفاق نیفتاد. این بود که من تصمیم گرفتم تا راحت به ساختمان خود پرش کنم. علی تاکنون قسم می خورد که هیچ خیانت با خانواده سرهنگ وجود نداشته است.
با توجه به اعتراف علی از قتل روند بازجویی و سپس مراجعه به دفتر دادستان طولانی نبود. اما نکته ای که بیشتر مورد آزار و اذیت سرهنگ پوختان و هوسنگ قرار گرفت ادعای علی بود که دیدگاه پاروین را نسبت به او داشت حتی اگر برای همسر و پدر پروین بی اساس بود اما شهرت خانواده و نام و افتخار پاروین بود. اما در این حالت این دو مرد واقعاً کوتاه بودند. روند شش ماه
میدان سپه یکشنبه 6 نوامبر 2008 ساعت 1 بعد از ظهر. 9:30 بعد از ظهر
صبح خیلی سرد بود و نور ضعیف از گوشه آسمان می درخشید. چهره شر و خندان علی را می توان از چند پا دورتر دید. خون سرهنگ خون سرهنگ را می خورد. او که قبلاً منصوب شده بود برای او قابل درک نبود. ستوان که اعدام اعدام را می خواند از علی خواست که بگوید آیا او یک حرف آخر دارد یا خیر.
مدتی نگذشت که خنده به چهره علی ماسید و جدی بودن سرما و خشک در چهره او و با صدای واضح خانم هیچ حس خدا را نداشت … و صدای او کمتر از یک دقیقه بعد نفس کشید.
پایان پیام