سرداری که «مسیح کردستان» بود

در 5 فوریه محمد به عنوان یک فرمانده گروهی کشیش پوشیده بود. او سلاح های زیر لباس خود را مخفی کرد و به فرودگاه رفت. پس از ورود امام وی مسئولیت محافظت از آنها در مدرسه Alavi را بر عهده داشت و برای لحظه ای غفلت نکرد. از زمان تشکیل سپاه وی به عنوان یکی از معاونان پادگان والیاسر در این عملیات کار کرده است.
به گفته یومیر امروز سالگرد شهادت محمد بوروجردی معروف به “مسیح کردستان” است. وی در روستای دارا گرگ در روستای بوروجرد استان لورستان متولد شد. او پدر خود را در ابتدای زندگی و در سن شش سالگی از دست داد. پس از مرگ پدرش او مجبور شد به همراه مادر خواهران و برادران خود به تهران بیاید و خانه ای را در یکی از محلات جنوبی شهر اجاره داد.
محمد کوچک ضمن گذراندن تحصیلات ابتدایی خود در همان زمان برای زندگی خود کار کرد. مادر سخت کوش او اتاقی با پنج فرزند در یک خانه قدیمی و مستاجر در خیابان مولاوی تهران اجاره کرده بود و همه اعضای خانواده برای زندگی درست کار می کردند. خواهران و مادر در خانه و برادران در مغازه ای در شمران.
در ابتدای جوانی وی با کاهنان مبارز آشنا شد و اساس تفکر خالص اسلامی را آموزش داد. از طریق این کاهنان مبارز و انقلابی شهدا از ایده ها و افکار رهبر عالی انقلاب اسلامی و آب از منبع تا غیر حرفه ای آن آگاه شدند و از تمام قدرت خود برای مبارزه با استبداد شاه استفاده کردند.
این تلاش با استفاده از دوستان و همراهان انجام شد و سازماندهی شد. عملکرد آن تشکیل گروهی به نام “صف توحید” بود. فعالیت های این گروه شامل طبقات سیاسی مذهبی و نظامی بود. مبارزه با خائن نیز فعالیت های دیگری بود که به تدریج صورت گرفت.
محمد یک سال بعد به خدمت سربازی فراخوانده شد. علاقه ای به خدمت در ارتش امپریال ندارد وی از خدمت سربازی فرار کرد و قصد داشت برای ملاقات با امام خمینی که در مرز دستگیر شده بود به عراق برود و او را برای خدمات اجباری به تهران آورد. پس از دو سال خدمت و تحمل سکوت او دوباره مبارزه سیاسی خود را آغاز کرد.
پس از مدتی ارتباط با سازمان های فرهنگی وی شروع به انتشار بازتولید و توزیع جزوه های امام خمینی کرد. وی این بیانیه را از امام خمینی که در گردش گسترده ای بازتولید شده بود با استفاده از دیگران در سراسر تهران و در سراسر کشور توزیع کرد. وی در سال 6 توسط مقامات رژیم شاه دستگیر شد و مدتی را در زندان دژخان گذراند. در هشت سالگی ازدواج کرد. ازدواج او به صورت ساده و با صفر انجام شد. در یک اتاق یک نفره با چند اقوام نزدیک. نتیجه این ازدواج دو فرزند حسین و سومایه است.
پس از کشته شدن 9 ژانویه و خون از خاک مقدس شهر محمد عملیات نظامی را آغاز کرد. فعالیت های نظامی وی در آن زمان شامل انفجار رستوران سالار (جاسوسان آمریکایی) انفجار اتوبوس آمریکایی در لوئیزیانا خلع سلاح پلیس انفجار کارخانه کاخ جوانان شوش و پادگان جمشیدیه و رادیو و تلویزیون است.
ارتباط بین گروه “صف توحید” با پنج گروه دیگر منجر به تشکیل “سازمان موژدین خالق” شد. به محض ورود امام خمینی وی مسئولیت محافظت از آنها را با “رفیق دوست” به عهده گرفت.
در 5 فوریه محمد به عنوان یک فرمانده گروهی کشیش پوشیده بود. او سلاح های زیر لباس خود را مخفی کرد و به فرودگاه رفت. پس از ورود امام وی مسئولیت محافظت از آنها در مدرسه Alavi را بر عهده داشت و برای لحظه ای غفلت نکرد. از زمان تشکیل سپاه وی به عنوان یکی از معاونان پادگان والیاسر در این عملیات کار کرده است. از همان ابتدا او فرمانده -در -CHIEF عملیات کرد بود و تمام جنبش های دشمن را تحت نظر داشت.
پس از پیام تاریخی امام خمینی در 5 اوت 2009 با شجاعت و فداکاری بزرگ اسلام ضد پیشرو از منطقه کردستان به انقلاب رسید. پس از مدتی وی به عنوان فرمانده عملیات غربی کشور منصوب شد و همچنان به پاکسازی مناطق کرد ادامه داد.
با تشکیل سازمان پیشمرگه کرد و معرفی آن در شورای عالی IRGC و تأیید شده توسط این سازمان با استفاده از دو عضو شورای انقلابی شهید مازلوم آیت الله بهشتتی و هوجاتولسلام هاشمی رافسانجانی را به دست گرفت. پس از تبدیل شدن به سپاه گارد انقلابی در سراسر کشور وی به عنوان فرمانده برای داشتن سپاه انتخاب شد که شامل استان های حامدان باختران (کرمانشاه) کردستان و ایلام بود.
پس از مدتی وی پیشنهاد کرد که حمزه سید الشوهادا را راه اندازی کند اما پس از تأسیس پایگاه وی از فرمان دادن به شخص پیشنهادی به وی امتناع ورزید و با اصرار این مقام به عنوان معاون پایگاه منصوب شد.
شکل گیری “شهدای ویژه” یکی دیگر از ابتکارات محمد بود. بوروجردی اولین کارمندان مشترک در کشور در کردستان را تشکیل داد و ارتش ارتش و ژاندارمری را هماهنگ کرد تا تمام قدرت و قدرت خود را به خط به سمت یک هدف منسجم برساند. هنگامی که فرمانده ضد انقلاب که فرمانده سپاه منطقه 2 بود و دائماً در جبهه های غربی کشور حضور داشت و اخلاق نیرو را تقویت می کرد با آزادی وی اسیر شد اما با کمک رزمندگان از اسارت جان سالم به در برد. وی در طی درگیری ها با پیشخوان چندین بار زخمی و در بیمارستان بستری شد. روزی هلیکوپتر که او را حمل می کند توسط گلوله های دشمن مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد اما او دوباره از این حادثه جان سالم به در برد.
مسیح چند روز قبل از شهادت با برادرش در تهران تماس می گیرد و از او می خواهد که خانواده خود را به ارومیا بیاورد. در ژوئن سال جاری وی تصمیم می گیرد مکانی را برای ایجاد شهدا انتخاب کند. برای دیدن مکانی که او در نظر داشت با پنج مورد دیگر از مهاباد به مکان جدید منتقل می شود. مهاباد-نغاد که وارد می شود به بوروجردی پیشنهاد می کند که در آنجا بماند و دیگران در محل خود بروند اما او امتناع می ورزد. با اصرار زیاد خودرویی را نشان می دهد که از دستگاه Duchka برای حرکت در مقابل ماشین خود استفاده می شود و دو نفر از سربازان در آن ماشین نشسته اند. از سه جاده تا محل اردوگاه حدود یک کیلومتر جاده خاکی بود. وقتی ماشین وی به صحنه می رود در حالی که فاصله از ماشین دیگر بیش از 2 متر نبود صدای انفجار شنیده می شود. ماشین از زمین بلند می شود و همه از آن بیرون می روند. محمد چند پا از اشین دور شده بود و در طول شهادت او هنوز روی لب او بود.
به دنبال شهادت محمد بوروجردی جمعیت Sanandaj در یک مراسم باشکوه برای بزرگداشت این شهید شرکت کردند. جسد شهید محمد بوروجردی از سرزمین مظلوم کردستان به تهران منتقل شد اما خاطرات وی همیشه در این منطقه باقی خواهد ماند.
پایان پیام