روایتی از سقوط پرواز رئیس جمهور؛ من آخرین نفری بودم که با پدر صحبت کردم

هلیکوپتر سید ابراهیم ریزی در اواخر ماه مه به منطقه در وارزاکان منتقل شد حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه سیزدهم ملک رحماتی فرماندار آذربایجان شرقی و سعید محمد علی آل -هاشیم نیز در تابریز نیز پرواز کرد. سید طاهر مصطفی محسن داریاناش و بهروز قادیمی نیز به عنوان کادر پرواز به همراه سید مهدی موسوی فرمانده واحد حفاظت از رئیس جمهور به شهادت رسیدند. اکنون یک سال کشته شده دختر شهید مصطفی در مصاحبه ای با News Online روز این حادثه توصیف می کند.

داستان پاییز از پرواز رئیس جمهور ؛ من آخرین کسی بودم که با خطر صحبت می کردم

به گفته یومیر سقوط وارزاگان به این نام شناخته شده بود. هلیکوپتر حاوی ابراهیم ریزی در تاریخ 3 مه به منطقه محافظت شده دیزاهار در وارزاکان سقوط کرد اکنون نام این منطقه تغییر کرده است به نام “شهید”. خلبان هلیکوپتر شهید سید تاهر مصطفی بود که هیچ جزئیاتی از مأموریت خود را بیان نکرد مگر اینکه وقتی دخترش می گوید فاطمه سادات مصطفی با تلفن همراه پدرش در روز تصادف تماس می گیرد اما او صدای ضعیف آل -هاشیم را شنید: “خدا کجاست؟ ما گیر کرده ایم … ما گیر کرده ایم …” “

من آخرین کسی بودم که با خطر صحبت می کردم

فاطمه سادات روز قبل از این حادثه را توصیف می کند: “مادرم شهری بود که خواهر بزرگتر من در کنار خانواده اش بود مشهاد من با برادر بزرگتر خود رضا و بابا بودم اما آنها به یک مأموریت می روند.”

وی گفت: “روزی که من از مدرسه برگشتم رضا گفت که من با بابا تلفنی صحبت می کنم زیرا کارت دوازده یا یک محله دارد من آنچه را که او گفت و با خانواده ام خداحافظی کردم.”

بعد از این حادثه متوجه شدیم که خطر هلیکوپتر رئیس جمهور است

پس از سقوط هلیکوپتر رئیس جمهور بسیاری گفتند که آنها با آل -هاشیم امام جمعه تبریز که در حال فرار بود صحبت می کردند و گفت دختر شهید مصطفی گفت: کجاست؟ جایی که ما اینجا گیر کرده ایم. “سه چهار بار من به همان شخص زنگ زدم و همین صدا به وجود آمد ؛ بعداً همان شماره پدر با تلفن خانه ما تماس گرفت فکر کردم پدر وقتی به تلفن پاسخ دادم زنگ زد فهمیدم که شخصی که به تلفن های من پاسخ می دهد دقایقی قبل با شماره تلفن پدرم تماس گرفته است من می ترسیدم واقعاً نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است.”

وی گفت: “در این میان تعدادی از دوستان پدر با خانه تماس گرفتند و از من پرسیدند که پدرم در خانه است.” من همچنین به مأموریت پاسخ دادم اما آنها چیزی به من نگفتند من شک کردم که چه اتفاقی برای خانه ما افتاده است. برادرم به خانه بازگشت هر دو سعی کردم دوباره با تلفن پدرم تماس بگیرم در همان زمان با برادرم تماس گرفتند و گفتید که خبر حادثه هلیکوپتر رئیس جمهور را شنیدید؟ ما دقیقاً فهمیدیم که برای پرواز رئیس جمهور چه اتفاقی افتاده است و در عین حال ما بسیار قوی بودیم که اگر رئیس جمهور پرواز داشته باشد پدر من یک خلبان هلیکوپتر بود زیرا پدر واقعاً قانونی بود و هرگز جزئیات ماموریت هایی را که باید به خانواده برود مهم نیست مهم نیست که پرواز در خانه بود. گفت “

وقتی خواندم هیچ اثری از زندگی مسافران وجود ندارد

اکنون همه می دانند که هلیکوپتر رئیس جمهور سقوط کرده است خانواده شهید تاهری به آرامی جمع می شوند و منتظر جزئیات پاییز نیستند اما هیچ خبری وجود ندارد جستجو ادامه می یابد همه امیدوار هستند حداقل فاطمه سادات می گوید با امید به دیدن یک جمله در زیرنویس: ما در آن شب کاملاً در تلویزیون بودیم تا جزئیات این حادثه را بفهمیم. “

وی گفت: “یک یا دو ساعت قبل از پیام رسمی شهادت من من وقتی از خواب بیدار شدم که گریه می کردند خوابیدم فکر کردم هلیکوپتر رئیس جمهور برای لحظه ای پیدا شده است و این اشکهای شادی است که من دیدم واقعاً امیدوارم وقتی زیرنویس را در تلویزیون دیدم اما من در اینجا برای یافتن هلیکوپتر بودم.”

من از خدا شرمنده ام …

سرتیپ ژنرال سعید طاهر مصطفی در پاییز توسط هلیکوپتر رئیس جمهور به شهادت رسید اکنون اولین سالگرد شهادت او این است که دخترش همیشه آرام بود وقتی پدرش را به یاد می آورد لحظه خاصی از دعاهای پدرش را تعریف می کند: “دعای شام پدر من و عصر.

*تولید مثل سایر رسانه ها و شبکه های اجتماعی تأیید محتوای آن از ISNA نیست و صرفاً برای توجه مخاطب منتشر می شود.

پایان پیام

دکمه بازگشت به بالا