ایران، جهنم دره نیست!  – یومیر


این در مورد این نیست که آیا جامعه ایران دچار مشکلات شده است یا مشکلات در جوامع غربی به حدی زیاد است که زندگی در آن دشوار است. مشخص است که غربی ها بهتر از ما هستند که مردم را مؤثرتر و مناسب تر کنیم.

ایران جهنم نیست!

به گفته یومیر Darandish Human در یادداشتی نوشت: “بعد از ده روز درد بی نهایت در ناحیه شکم من در انتهای خیابان کارگر شمالی به یک کلینیک متخصص گوارشی و کبد رفتم و بدون تأخیر یکی از پزشکان من مورد بررسی قرار گرفت. من از بیمار (یعنی خودم) لذت بردم!

یک کلینیک بزرگ با یک ساختمان چند طبقه وجود داشت. پزشکان وی تمام متخصصان معده و کبد را دارند. فضای کافی و تعداد زیادی از پزشکان به همراه یک آزمایشگاه بزرگ و مجهز به طور کلی از زمان بیمار جلوگیری می کنند.

صادقانه بگویم هنگامی که من از کلینیک خارج شدم دو نفر از دوستانم را به یاد آوردم که همه در کانادا زندگی می کنند و همیشه سعی می کنند تصویری سیاه و آشکار از جامعه ایرانی بکشند.

جالب اینجاست که یکی از این دو سالها پیش دچار بیماری جدی شده بود اما به دلیل اینکه پزشک خانواده تورنتو به راحتی بیمار را به یک متخصص ارجاع نداد وی با استفاده از دکتر گوگل مجبور شد با درمان خود بلند شود! او یک بار دو بار به ایران آمد تا به فیزیکدانان متخصص در این کشور منزجر کننده کمک کند اما برای معالجه آن که خوشبختانه تقریباً تحت درمان قرار گرفت.

به تازگی در اینستاگرام من فیلم های نسبتاً زیادی از ایرانیان را دیدم که در کشورهای غربی زندگی می کنند که این مشکلات را در شهرهای اروپایی و آمریکای شمالی نشان می دهد. از صف طولانی برای گرفتن یک متخصص در تورنتو گرفته تا خانه های سرد و کوچک کوچک و کم هزینه در انگلستان و ناراحتی زباله در این شهر یا یکی در جهان غرب.

شکی نیست که یک اختلاف سیاسی و ایدئولوژیک وجود دارد. یعنی مردم اینجا سعی می کنند نقاط ضعف در آنجا را گسترش و برجسته کنند. اما هنوز واقعیت واقعیت است. به عنوان مثال واقعیت این است که تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک ایران دارای خیابان های تمیز و تمیز هستند. آنها عاری از زباله هستند و تعداد کمتری از مردم به خود حق می دهند که در خیابان ادرار کنند. مدفوع برای ماندن!

به غیر از این دو دوست من بسیاری از ایرانیان دیگر را دیده ام که در یکی از کشورهای غربی به عنوان پناهنده یا مهاجر زندگی می کنند و نوشته های آنها این است که ایران مکانی برای زندگی و بدبختی و بدبختی و بدبختی در سراسر کشور نیست.

کسانی که چنین موقعیتی را در میهن خود دارند خوشحال نیستند که فیلم هایی راجع به مشکلات در شهرهای غربی مشاهده کنند و یا حدیث فرصت ها و پیشرفت های ایران را داشته باشند.

اگر چنین فیلم هایی را برای آنها ارسال کنید یا به عنوان مثال در مورد پاکیزگی و زیبایی تهران و تبریز و … یا سیستم پزشکی مؤثر و پیشرفته در ایران یا رشد چشمگیر امکانات در شهرهای مختلف ایران آنها معمولاً نگهبانان می گیرند! در حالی که آنها می دانند که این کلمات بی اساس نیستند نکته این است که آنها خوشحال نیستند که در مورد خوبی ها و امتیازات زندگی در ایران چیزی بگویند.

به نظر می رسد که شما به آنها می گویید که اوضاع در ایران چندان بد نیست و با وجود همه مشکلات با ادویه جات رضایت یا صبر زندگی می توان از آن لذت برد بنابراین دانه های شک و پشیمانی در ذهن خود و چرا ما از خانه خارج شدیم و به غرب رسیدیم. به ویژه کشورهای غربی نیز مشکلات خاص خود را دارند و زندگی برای بسیاری از ایرانیان در غرب به دلایل اقتصادی یا فرهنگی آسان نیست. طعم تلخ خانه نیز وجود دارد. مخصوصاً برای یک یا دو قاره طولانی تر.

یکی از این رفقا اخیراً به من گفت که عدم اطمینان در ایران بسیار زیاد است و اوضاع بسیار جدی است و چه چیزی. جالب اینجاست که این مرد حدود هجده سال در ایران زندگی نکرده است. بنابراین چرا آنها در مورد عدم اطمینان در ایران صحبت می کنند گویی که فقط با اسلحه از خانه خود بیرون می روید آیا می توانید حتماً زنده به خانه بیایید یا بدون درگیری؟

مطمئناً دلیل انتشار طبیعی اخبار منفی در رسانه ها است. با این حال با توجه به ماهیت کار خود رسانه ها این خبر را بدون خانه پیرزن منتشر نمی کنند. اما اگر قلدر وارد شود و برای پیرزن مشکلی ایجاد کند چنین حادثه ای در رسانه ها مورد استقبال و منعکس می شود.

برخی از رسانه های خارج از کشور که با هدف واژگون شدن و رانندگی انجام می شوند به ویژه در خبرهای خودشان مبنی بر اینکه مردم ایران توسط ایران به هیچ وجه زندگی نمی کنند به هیچ وجه زندگی می کنند و اگر می خواهید زندگی کنید ابتدا باید خیابان ها را بگیرید و انقلابی کنید.

البته هدف من این نیست که “انقلابیون” SO را محکوم کنم. اما کسی که از “انقلاب” حمایت می کند باید در میان زمینه “انقلاب” باشد. اینکه شما از کشور فرار کرده اید و از یک یا دو قاره طولانی تر به “انقلاب” نشانه ای از ترسو بودن مزمن و غیراخلاقی است. به خصوص اگر در حرفه سیاسی خود در ایران و برای آزادی به دام افتاده اید مانند جلال الحمد در مقابل یک دوربین و یک فتح در ژست و موقعیت های انقلابی خود می نوشتید و می نشینید!

باری تأثیر رسانه هایی که نشان دهنده اخبار منفی ایران است در ایرانیان که در غرب زندگی می کنند کم نیست و معتقد است ایران مکانی برای زندگی نیست. اما داستان فراتر از نقش رسانه ها است. یعنی روانشناسی چنین ایرانی هایی که در غرب زندگی می کنند که چندان کم نیستند.

در حقیقت این مربوط به این نیست که آیا جامعه ایران دچار مشکلاتی شده است یا مشکلات موجود در جوامع غربی به حدی زیاد است که زندگی در آن دشوار است. مشخص است که غربی ها بهتر از ما هستند که مردم را با کارآمدتر و مناسب تر جوامع کنیم. استدلال این است که چرا ذکر خصوصیات و نقاط قوت مثبت جامعه ایرانی آنقدر کم است که به برخی از ایرانیان که در غرب زندگی می کنند آسیب می رساند که چندان کم نیستند؟ و چرا آنها در مکالمات خود با ایرانیان از خانه و پناهگاه در غرب با ما صحبت می کنند گویی که ما به میرا پرتاب شده ایم و اگر خرد داریم باید در اسرع وقت جمع شویم و از این کشور فرار کنیم؟

نکته روانشناختی این است که این دوستان غربی قصد آزار و اذیت ما را ندارند بلکه بیشتر با تشویق مشکلات جامعه ایران در ذهن و سخنان خود آنها به طور مداوم و ناخودآگاه تشویق می شوند ایران را ترک کنند و از شر “جهنم” خلاص شوند تا مشکلات زندگی در غرب را تحمل کنند.

در تجربه مکالمات شخصی خودم با چنین ایرانی هایی که در غرب زندگی می کنند بارها دیده ام که اگر کوچکترین کلمه را برای اثربخشی امور در ایران می گویید از اعتراف می کند که سیستم پزشکی در ایران مؤثر است. یا مردم ایران هنوز افراد خوبی دارند و فقیر و مهمان نواز هستند. یا در جاده مجتمع تفریحی بسیار جذاب و راحت است که سفر را برای مسافران راحت تر می کند.

آنها فقط در مورد جامعه ایران و مردم و اراده آنها یا اراده یا ناخواسته آنها صحبت می کنند و اراده یا ناخواسته آنها برای بزرگ کردن این امور و القاء بدبختی به ایرانیان در کشور است. این بدبختی همچنین تأثیر خود را بر روی مردم به ویژه جوان تر دارد.

به عنوان مثال من اخیراً با زنی متولد شده در دهه 1980 صحبت کردم و گفتم که امیدوارم جنگ کنم زیرا مزیت این است که می توانیم به غرب برویم تا پناه ببرد. جنگ برای او پل برای رسیدن به غرب بود. به عنوان یک پناهنده!

با این حال من معتقدم که هرکسی که عمداً زندگی در ایران را ترجیح می دهد زندگی در غرب باید به خودی خود به تلاش رسانه های ایرانی و مهاجران و پناهندگان مستقر در غرب که آگاهانه یا ناخودآگاه است ایران را به جهنمی نشان دهد که فرار می کند و نه.

اکثر ایرانی ها که در غرب زندگی می کنند گرچه یک سیستم دموکراتیک سکولار لیبرال در حال کار است اما به ایران باز نمی گردد. از آنجا که آنها سالها در غرب زندگی می کردند شغل و خانه و زندگی آنها تثبیت شده و فرزندانشان از کودکی در غرب زندگی کرده اند و به مدرسه دانشگاه و غیره می روند.

این افراد اگرچه نه – مانند جاواد تاباتابای – “ایرانیان سابق” نیستند اما رابطه آنها با ایران با روابط ایرانی ها که تمامیت و زندگی آنها در ایران است متفاوت است. به آنها اجازه داده نمی شود که دائماً به ما القا کنند که شما بدبخت هستید و اگر خیلی دیر شده نیز نشسته اید فرصتی برای اجرای آن را از دست خواهید داد!

اگر به بحران های شخصی و عزت این افراد در غرب نگاه کنیم به تصویری تبدیل می شویم که آنها از زندگی در ایران به تصویر می کشند قبل از هر چیز دروغ و ثانیا این یک پوشش و بسیاری از مشکلات خود در غرب است. به ویژه غرب دنیای لیبرال است و بسیاری از ایرانیان که در غرب زندگی می کنند اساساً غریبه های لیبرالیسم هستند و این واقعیت را می توان به خوبی از روندهای سیاسی آنها درک کرد.

پایان پیام

دکمه بازگشت به بالا