چگونه فیلم ساز محبوب هیتلر سال ها به همه دروغ گفت؟

فیلمساز مشهور لنی ریفنشال تقریباً به مدت یک دهه نزدیکترین هیتلر و گوبلز در نظر گرفته شد.
به گفته یومیر فیلمساز مشهور لنی ریفنستل تقریباً به مدت یک دهه نزدیکترین هیتلر و گوبلز در نظر گرفته شد. پس از جنگ وی خود را به عنوان یک هنرمند نادان سیاست معرفی کرد سالها سکوت کرد و سرانجام در 100 سالگی در مقابل یک دوربین تلویزیونی آلمانی نشست و یک زن خارق العاده را ثابت کرد. 3 سال پس از مرگ ریفنستادال ؛ خالق برخی از مهمترین تصاویر گاردین آلمان نازی به پرونده او آمده است و نشان داده است که چگونه او برای فرار از عدالت خوش شانس است و چگونه شش دهه واقعی خود را پنهان کرده است. در مورد یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ گاردین را اینجا بخوانید:
لنی ریفنستاد در جشنواره فیلم ونیز به موفقیت های زیادی رسیده است. در سال اول جشنواره درام مرموز کوهستانی او به نام Blue Light به قسمت انتخاب رسمی رسید. در سال 4 او برای پیروزی برای حزب نازی در نورنبرگ مدال طلا را به دست آورد. در سال ده هفته قبل از حادثه کریستال نخشی Rifenthal با فیلم المپیا یک مستند دو بخش در مورد المپیک تابستانی برلین توسط سرمایه گذاری نازی ها تحت نظارت وزارت تبلیغات و روشنگری و در روز تولد آدولف هیتلر بهترین جایزه فیلم خارجی بود.
پس از جنگ و تا روزی که در سن هشت سالگی درگذشت ریفنستل همیشه اصرار داشت که فیلم او فقط مربوط به هنر باشد. در طول دهه های جنگ فیلمساز خود را به عنوان زیبایی شناسی غیر سیاسی معرفی کرد. وی ادعا كرد كه هیچ علاقه ای به مسائل مربوط به دنیای واقعی ندارد و انگیزه او فقط زیبایی امكان خلاق و كمال هنری است. اگرچه او هرگز جذابیت شخصی خود را با هیتلر انکار نکرد اما او هرگونه مشارکت در جنایات نازی را به شدت رد کرد. وی در سال 2007 به کایا دو مجله سینما گفت که فیلم های المپیا و پیروزی اراده به هیچ وجه اطلاعاتی نبود اما فقط داستان تاریخ بود.
لنی ریفنستادال اوت گذشته به جشنواره فیلم ونیز بازگشت اما این بار به عنوان یک موضوع مستند جدید به نام آندرس ویلی. این مستند نشان می دهد که چگونه داستان در دستان او دستکاری شده است. این فیلم که با دسترسی انحصاری به دارایی شخصی Rifenstel ساخته شده است به بررسی چگونگی استعداد عالی او در صحنه و تصویرگری نه تنها منجر به یک جشن سینمایی نازیسم می شود بلکه برای تبرئه وی به یک کمپین شخصی نیز گسترش یافت. این کمپین چنان قانع کننده است که میک جاگر مدونا و کوئنتین تارانتینو همه از هنر Rifenthal با اشتیاق حمایت کردند.
وه به همراه ساندرا میهیزبرگر تهیه کننده و روزنامه نگار خود کار خود را در مورد این احتمال که اسناد ریفنستال می تواند واقعیت هایی را که در طول زندگی پنهان کرده بود آشکار کند. اولین چالش مقدار عظیمی از اموال وی بود که شامل بیش از 5 جعبه حاوی حلقه های فیلم برش روزنامه ها نامه ها خاطرات فیلم های خانگی پیش نویس های بیشتر خاطرات Rifenstadale صدها ساعت تماس تلفنی ضبط شده و صدها هزار عکس بود.
به مدت شش سال Wailey Mishaburger و تیمی از محققان این اسناد را بررسی کردند تا چیزی را پیدا کنند که می تواند با روایت عمومی Rifenstel ناسازگار باشد. در شش ماه اول هیچ پیشرفتی حاصل نشده است. ویل تجربه را “به عنوان خطبه” توصیف می کند: فقط مصاحبه در پشت مصاحبه و همیشه همان سؤالات همیشه همان پاسخ ها: من فقط یک هنرمند بودم من به سیاست علاقه ای نداشتم.
به نظر می رسید که Rifenstet به عنوان یک ویراستار حرفه ای ارائه پست خود را کامل کرده است. اما به تدریج سوراخ ها بین پوشه ها و پرونده ها ظاهر شد. یک یادداشت دست نویس در یک تقویم به “رای گیری NPD” اشاره کرد. این نام به یک پست -نئونازی -جانب -جانبی اشاره دارد. مکالمات تلفنی خصوصی پشیمانی وی از عزت و فضیلت سالهای نازی را نشان داد. بخشی از مصاحبه در سالی که ریفنستادال به دیلی اکسپرس داده بود از بین رفت اما وقتی در بایگانی خود روزنامه پیدا شد وی توضیح داد که چگونه کتاب من یک مبارز مبارزات انتخاباتی “عظیم” بر روی او ساخته است و صفحه اول آن او را ملی گرایانه ساخته است.
همچنین نامه های خصوصی وجود داشت که داستان های جدیدی درباره دوره کار ریفنستل به عنوان خبرنگار جنگ در لهستان نشان می داد. طبق اسناد وی گواه یکی از اولین قتل عام های یهودی در Conago در ماه سپتامبر بود. خود ریفنستل ادعا کرده بود که او در این قتل عام تیراندازی را ندیده است و بعداً گفت که وی تیراندازی را دیده اما ترسیده است. اما نامه های موجود داستانی پیچیده تر را نشان می دهد. در حقیقت نامه ای با اشاره به گزارش ارتش در مورد این قتل عام نشان می دهد که دستور دستورالعمل ریفنستادال برای حذف یهودیان از بازار جایی که وی فیلمبرداری کرده است حتی ممکن است یک نیروی محرک برای تیراندازی باشد. در این نامه آمده است که درخواست وی از یکی از اعضای ارتش نازی به شدت به یهودیان اخراج شد.
ویلی درباره کشف خود می گوید: “اول من کارآگاه بودم و به دنبال گناه او بودم.” بعداً فهمیدم که او خودش این کار را کرد.
در طول تولید مستند Rifenstadal آندرس ویلی و ساندرا میسبارگر با آن تصاویری از این فیلمساز و ایدئولوژی را دیده اند. از مشت بلند شده دونالد ترامپ گرفته تا ارگان های سازمان یافته رژه های نظامی مسکو فضای رسانه ای به طور فزاینده ای تحت تأثیر محصولات زراعی نقوش و دیدگاه هایی قرار می گرفت که با پیروزی اراده مشخص می شود. این مستند برای کسانی که در جامعه سینما – و فراتر از آن – که از Rifenstel به عنوان “یک هنرمند خالص” دفاع می کنند یا از رسمی کردن عکس های خود تأکید می کند تأکید می کند و تأکید می کند که همانطور که Mishapurger می گوید هیچ بی گناهی در استفاده از این زیبایی شناسی وجود ندارد.
ادعای ریفنستل در یک مستند در سال 6 مبنی بر اینکه پیروزی پیروزی هیچ هدف سیاسی یا انگیزه ای غیر از صلح یا کار ندارد و هیچ نظریه مسابقه ای به سرعت با دیدگاههای کم او از یولیوس استیر مبلغی نازی که با صدای بلند اعلام می شود ذکر نشده است.
از آنجا که تیم تحقیق مصاحبه های بایگانی بیشتری نسبت به ریفنستادال را مورد بررسی قرار داد این فیلمساز بیشتر استراتژی های خود را برای بازسازی تصویر پس از جنگ خود فاش کرد. او قبل از کارگردانی بازیگر از تمام ابزارهای خود به عنوان یک هنرمند استفاده کرد تا ذهن را از وابستگی ایدئولوژیک خود به نازیسم منحرف کند. در طول مستند با فیلمبرداری گمراه کننده روبرو می شویم. در مصاحبه های انگلیسی -زبان Rifenstel نقش یک نوزاد ساده لوح را ایفا می کند. وی وقتی در مورد آگاهی خود از تبعید سؤال شد می پرسد: ناپدید شدن به چه معنی است؟
این کارگردان که روانشناسی خوانده بود با اسناد کودکی در ریفنستادال نرم شد.
در پیش نویس خاطرات موجود در بایگانی Rifenthal در مورد آموزش خشونت آمیز صحبت کرد. کودکی پر از ضربات وحشتناک و غالباً می شنید که این پسر به دنیا نیامده است. او خاطره مهمی از پنج سال خود را هنگام پرتاب به دریاچه به یاد آورد و او را ترک کرد تا راه شنا را پیدا کند. از آنجا که این داستانها نسخه منتشر شده ای از خاطرات وی به وجود نیامده اند ویل معتقد است که این واقعیت های ناخوشایند است که ممکن است اساس روابط Rifenstage با نازی ها باشد.
این تجربیات در دهه 1980 به حرفه اصلی خرید در ریفنستادال منتقل شد جایی که وی در چندین فیلم کوهستانی So -Called به کارگردانی آرنولد فانک بازی کرد. در این EPO های آلپ که شناخته شده ترین آنها کوه های مقدس و جهان پیتس پالو است ریفنستادال مصمم بود که تمام مانع های خود را بسازد. به عنوان تنها زن در صحنه فیلم او اغلب از یخچال های طبیعی بدون طناب صخره های عمودی برهنه در آب یخ زده غوطه ور می شد و تقریباً در یک کوسن خفه می شد.
ویل ارتباط مستقیمی بین این تجربیات دوران کودکی و بازیگران اصلی با کار ریفنستاد در رایش سوم دارد. او می گوید: “این نوعی اعتیاد طولانی بود.” تصادفی نبود که هیتلر از او خواست که این فیلم ها را بسازد. او این برداشت مضاعف از بشریت را داشت که شامل جشن افراد قوی و سالم بود که محکوم به کثیف بیماران مبتلا به کثیف بیماران یا افراد ضعیف بود.
پایان پیام