نبرد با زمین سخت و مسلح

نبرد با زمین سخت و مسلح

چهار کیلومتری موانع وحشتناک مانند Phaugs -tønder بلندگوها سیم های لباس و دایره ای کانال آب مقبره های برنزه شده T و حمله دشمن همه تیرها. او با قدرت در راه بود و عبور از آن غیرممکن بود.

به گفته یومیر سردار آزاده حسن مغدی ؛ یکی از فرماندهان تیپ Jawad Al -aaima (AS) در عملیات اولیه خاطرات خود را از این عملیات بیان کرد که به مناسبت سالگرد این عملیات منتشر می شود:

ما موفق به کار در ماه رمضان نشده بودیم و نمی توان بیش از حد در شرق بصره در نظر گرفت اما پیروزی در عملیات محرم به ما امید به شهر آلمارا را داده بود.

گرفتن آل -مارا به معنای تهدید همزمان دو شهر بصره و بغداد است. سپس فرماندهان تصمیم گرفتند با انتخاب زمین سخت در برابر تجهیزات نظامی برتر عراق دشمن را در موقعیت دشوار قرار دهند بنابراین آنها منطقه غربی رملی را انتخاب کردند که بین فکا تا چسبه.

منطقه عملیاتی و هدف آن

منطقه منتخب در واقع یک خاک به شکل کاسه ای در خاک عراق واقع در شمال غربی تا جنوب غربی Horavize بود.

دو رودخانه در منطقه وجود داشت. این نخستین Dewirij بود که از کوههای شمالی منطقه آمده و به Horalsonaf دوم رودخانه Meymeh که از ارتفاعات ایلام سرچشمه گرفته بود فرار کرد و به سمت Hur Ben Imran در جنوب Horasnaf رفت.

این منطقه به شمال به مشهاداغ و قدرت از جنوب به هوراهوزی رسید. شرق منطقه چسابا و شهر بوستان و غرب آن شهر المارارا عراق و رودخانه دجله بودند.

هدف از این عملیات گرفتن پل روی گاسل در محور چسبا و سپس حرکت به سمت شهر آلمارا بود. این پل برای عراقی ها بسیار مهم بود. اگر این پل گرفتار شد ؛ ما می توانستیم المارا را بدست آوریم و سپس مجبور شدیم یک عملیات جدید را برای گرفتن بصره یا بغداد طراحی کنیم.

این عملیات که بعداً به عنوان مقدماتی Walfajr شناخته می شد گسترده تر و پیچیده تر از دو عملیات قبلاً محدود بود. یعنی مسلمان بن عقیل و محرم.

بازار رضا!

ما به پایگاه امام رضا (ع) رفتیم که ارتش نصر مستقر بود. پایگاه امام رضا (AS) چهار و پنج کیلومتری غرب از چهار و پنج محل رادار پس از چنا و اولین ارتفاعات دروغین بود.

این سایت یک کانال طولانی بود که آن را پوشانده بود و غرفه غرفه بود. به دلیل شکل آن بچه ها این بازار را نامیدند.

9 فوریه حدود یک هفته قبل از شروع عملیات حسن باگری فرمانده لشکر NASR و برخی از کودکان سپاه شهید با ترک پوسته های متقابل در حالی که آنها یک عملیات شناسایی را در منطقه کاذب انجام می دادند ترک می شد.

پس از شهادت از باگری حمزه حمیدینیا فرمانده ارتش شد. ما در آنجا تقسیم شدیم و من به تیپ Jawadalima و عبدال حسین دهگان می رفتم

فرمانده تیپ Jawad Al -aaud (As) عباس شملو بود. نوع باید به سه محور تقسیم شود و هر محور سه گردان داشت. تقسیم تیپ به سه محور این بود که کار فرمانده را آسان تر کند تا زمان بیشتری را برای دستیابی به نوع نوع بدست آوریم.

مسئولیت فرمانده تیپ تمام نیروهای تیپ تحت فرمان وی را بر عهده داشت. من مسئولیت یکی از محورها را به من داده شد و مسئولیت آن به شووشتاری و کشاورز داده شد.

هرکدام از ما به عنوان مسئول محور مجبور به هماهنگی و تهیه گردان ها شدیم و ما مجبور شدیم آنها را در زمان عمل جراحی انجام دهیم و آنها را راهنمایی کنیم.

نیروها همه بسیج بودند و تیپ گردان و شرکت با نگهبانان بودند. گردان های من ولی الله توسط حسین محمدیانی نصرالله به رهبری علی اکبر باشنی و سیف الله به سرپرستی علی اکبر آخندی به رهبری انجام شد.

شووشتاری و کشاورز محورها را تحویل دادند و به چهار رادستد که نادیده گرفته از دشت عباس بود رفتند. † ی*S

چهار و پنج محل رادار که به آن ارتفاعات رادار نیز گفته می شود در جنوب جاده سوسا فخ واقع شده است که در دامنه های ابو کروساد خات هجده کیلومتری غرب سوز در حدود دو کیلومتری دورتر واقع شده است. حدود چهل مایل از مرز عراق فاصله داشت.

عراق اولین جنگ را در این منطقه و مکان ها انجام داده بود و از آنجا آتش سوزی علیه Dezful Andimeshk Susa جاده نوار و Andimeshk داشت. 4 آوریل در عملیات فتح الموبین ما این مکان را برای چهار و پنج از عراقی ها ترسیم کردیم.

کارهای زیادی وجود داشت که باید قبل از شروع عمل جراحی انجام شود. بنابراین ما حدود یک ماه قبل از شروع عمل به منطقه رسیدیم.

یکی از مهمترین این موارد بحث در مورد شناسایی بود. به دلیل وضعیت بد منطقه حتی در یک روز روشن احتمالاً گم شده ایم. شبهایی که جای خود را داشتند. ما مجبور شدیم شناسایی را تحت دید دشمن و در یک روز روشن انجام دهیم. یکی از مشکلات تپه های ماسه ای بود که هر روز دگرگون می شد و جابجا می شد.

من هفته ای چندین بار با فرمانده گردان خودم ملاقات کردم و مشکلات را بررسی کردم.

آغاز عمل با رمز عبور یا خدا

شب عمل (1/4/11). اول از همه ما قبل از شروع عمل به خط اول به خط اول دشمن به خط دشمن حرکت کردیم. این خط از خط دفاع اول عراق بود. همه نیروها در مکان های تعیین شده مستقر شدند که تقریباً بودند. یک کیلومتر از نقطه آزادی فاصله داشت و منتظر اعلام عملیات این عملیات از بی سیم به خط بود.

نه و نیم نیمی از صدای Mohsen Rezai فرمانده IRGC در پشت بی سیم شنیده شد: یا خدا … یا خدا … یا خدا …

و عملیات مقدماتی والفاجر آغاز شد. باید از نه گردان سازماندهی شده در سه محور باشد. فقط دو گردان مداخله می کنند. گردان عبدالله به فرماندهی عبدالحسین برونی از نور علی شوشتاری مجبور شد به عنوان یک رهبر برود.

گردان ولی الله به رهبری حسین محمدیانی پس از شکسته شدن خط توسط گردان عبدالله مجبور شد حرکت کند و سمت راست گردان عبدالله را تحویل داد. برای انجام این کار مجبور شدم ولیله را به تپه برسانم که دست عراقی ها بود. این بالاترین تپه منطقه بود و به عنوان تپه 2 متر ارتفاع داشت.

نبرد با زمین های سخت و مسلح

حرکت در زمین در رامال بسیار دشوار بود. دشمن تا آنجا که می توانست ایجاد کرده بود. چند کیلومتری کانال و سیم و میدان مین و سنگرها تعبیه شده بود و ما مجبور شدیم همه اینها را مرور کنیم. جایی برای ساختن آنها نبود. جاده ها مورد اصابت قرار گرفتند اما پیدا کردن گذرگاه در تاریکی و اشتیاق روی زمین بسیار دشوار بود.

قبل از حكم عملیات نیروهای گردان عبدالله دیدگاه را به دست گرفته بودند. من همچنین با جیپ و یک فرد بی سیم رفتم تا ببینم چه زمانی لازم است اما من تپه را برای تحویل و روبرو شدن با تپه به دست می آورم تا عراقی ها نتوانند از گردان عبدالله دور شوند.

دو گردان دیگر محور من در صورت لزوم آماده ورود به سیستم بودند. بی سیم را گرفتم و رفتم. هوا خیلی تاریک بود مجبور شدم از نور دور شوم تا دشمن نتواند ما را ببیند.

همانطور که کمی بیشتر رفتیم راه را از دست دادم. هر لحظه جیپ می تواند در سوراخ یا شیار بیفتد. من دوباره و در طول روز این مسیر را طی کرده بودم و با تأثیر زمین آشنا بودم و می توانستم راه را بهتر پیدا کنم. جیپ را آنجا گذاشتم و با بی سیم رفتم.

برنز گردان عبدالله را جابجا کرده بود. ما یک ساعت در آنجا زندگی کردیم و بعد بازگشتیم زیرا مجبور شدم سربازان را بگیرم. دیگر نیازی به جیپ نبود. بعد از عمل می توانم بیایم و آن را برگردانم.

به بقیه مسیر به محل ولیله رسیدیم. بچه های گردان آماده سفارش و حرکت بودند. گوش من بی سیم بود تا به محض شنیدن دستور به سفارش برسد اما هیچ خبری وجود نداشت.

نیروهای گردان عبدالله به دلیل هوا و تاریکی موانع راه را از دست می دهند و به شش تا شش کیلومتر اول باز می گردند. وقتی فهمیدند که اشتباه کرده اند و منطقه را دور می زنند مسیر را اصلاح کردند و وقتی تیم پشتی دشمن در نزدیکی صبح و به دلیل روشن شدن هوا نتوانستند از بند ناف و تیم باک عبور کنند.

تا زمان روشن شدن هوا من منتظر ماندم طبق برنامه ریزی گردان والی الله را جابجا کردم و رفتم. ما از جاده بیت رشید یک جاده شنی عبور کردیم و از طریق چاه های نفت به سمت تپه قدم زدیم. ما با درختان پیری وارد جنگل آل کاترا شدیم. چند دقیقه در زیر سایه درختان ایستادیم و نفس تازه کردیم. سپس رفتیم و جنگل را رد کردیم و به تپه رسیدیم.

حدود هجده مایل آمده بودیم. با کمک سرزمین و کلید پایین خودمان را به تپه آوردیم تا دشمن نتواند ما را ببیند.

من وسوسه شدم که حمله کنم و هیل 2 را بدست آورم اما ما مجاز نبودیم مأموریت ما تحویل داده شد و نباید کار دیگری انجام می دادیم و درگیر می شدیم. از طرف دیگر ملات و توپخانه نیز به تپه (1) برخورد کردند تا دشمن نتواند حرکت کند و به سمت تپه حرکت کند به معنای رفتن در زیر آتش توپخانه ما است. ما بدون سر و صدا و به آرامی آمدیم و در تپه های جلوی تپه ها سنگر گرفتیم.

متأسفانه این عملیات در تعدادی از نیروها برای عبور از خط حدود سی کیلومتر جلوتر موفق نبود و با عراقی ها درگیر شد و از عراقی ها دور شد. برخی از آنها به شهادت و زخمی هستند و برخی دیگر توسط دشمن به دام می افتند.

ارتش اشورا نیز به خط برخورد کرده بود و در موانعی قرار داشته است. چهار کیلومتری موانع وحشتناک مانند Phaugs -tønder بلندگوها سیم های لباس و دایره ای کانال آب مقبره های برنزه شده T و حمله دشمن همه تیرها. او با قدرت در راه بود و عبور از آن غیرممکن بود.

ارتش اشورا نیز با مصدومیت بازگشت و این فقط محور من بود که به عملیات نرسید و هیچ ضرر نداشت.

مأموریت را حتی پس از پایان عملیات ادامه دهید

عملیات به پایان رسید اما ما مأموریتی برای زندگی در تپه داشتیم تا اگر دشمن بخواهد حرکت کند متوقف شود. همه چیز بسیار دشوار بود. این یک بنگ بود که به کسی در مقابل ما نرسیده بود. بادها همیشه حرکت می کردند و شن و ماسه حرکت می کرد. روی کودکانی که در سنگرها می خوابیدند او چهار اینچ زمین و ماسه تا صبح نشسته بود. هیچ راهی وجود نداشت و آوردن آب و غذا به نیروها دشوار بود.

این تانکر آب از جاده بیت رشید و تا آنجا که ممکن است در زمین به ما نزدیکتر شود. در آنجا آب را در بیست لیتر ریختیم و آن را سخت کردیم و سربازان را گرفتیم.

ما غذای گرم نداشتیم و آن نان ترکیب و نان کیک را دریافت می کردیم. رژیم غذایی کم بود و کودکان پر نبودند اما هیچ کس اعتراض نکرد و همه از مشکلات پایدار برخوردار بودند.

ما حدود یک هفته در آنجا زندگی کردیم تا اینکه مجبور شدیم تیپ زرهی Hamedan را تحویل دهیم که یک شرکت تابعه از بخش قزوین بود تا خط خالی نباشد.

بررسی ضعف عملیات

قبل از اینکه خودمان منطقه را ترک کنیم جلسه ای در کره -گارنیسون برگزار شد جایی که ولی -a -asr -brigade مستقر شده بود. ما تمام دستورات را در این عملیات جمع کردیم به جز کسانی که مجروح شده اند.

ما یک صحبت کردیم و دلیل موفقیت یا عدم موفقیت دستگاه های خود را در عملیات شرح دادیم. پس از جمع بندی گزارش ها به این نتیجه رسیدیم که دامنه و عمق موانع و استحکامات دشمن و حضور چندین کانال باعث شده است که نیروها نتوانند با سرعت لازم حرکت کنند و حتی اگر خط اول دشمن را شکسته بود زیرا به دلیل اینکه دشمن را خراب کرده است زیرا دشمن را خراب کرده است. هوا روشن شد و منطقه پاک نشد منطقه پاک نشد.

به طور خلاصه تاریکی شب عدم کفایت سربازان و تصفیه منطقه عمق و میزان مزارع مین و عملکرد عملیات مرحله اول عملیاتی را انجام داد که کاملاً برآورده نشده بود. در مرحله دوم این عملیات نیروهای عملیاتی ما هماهنگ نبودند و دشمن آگاه بود و به ما اجازه نمی داد حرکت کنیم.

در پایان جلسه ما به این نتیجه رسیدیم که عملیات بعدی باید در منطقه ای باشد که دشمن نتواند از موانع طبیعی آتش توپخانه و معدن و کانال استفاده کند. ما باید منطقه را انتخاب کنیم تا کمتر ضعیف باشیم و می توانیم به بهترین شکل ممکن درگیر دشمن شویم.

منبع:

Verdiani Abolghasem اتاق سه گوز مستندات دفاعی مقدس و مرکز تحقیقات: انتشارات Marzobum Tehran 1 صص 1 2 2 2 2 2 2 2 2 2

پایان پیام

دکمه بازگشت به بالا