روزی که قرار نبود تیراندازی شود

وقتی صدای رعد و برق را برای شوهر خواهرم شنیدم به فرماندهان این واحد نظامی گفتم که دوست ما باشند.

روزی که نباید شلیک کند

به گفته یومیر سید محمد علی شریف النسب یکی از مهمترین هسته های ارتش انقلابی با شهدایی مانند قانی فلاهی سد نامجی هاتدو آقای سلییمی و زاهیرنجاد. قهرمان قربانیانی که علی رغم دوران دفاع هشت ساله آن را یک مدال افتخاری و یک هدیه الهی می دانستند و هرگز در مورد آسیب وی صحبت نکردند.

شریف آل ناص در 6 سپتامبر در خاطرات خود از داستان خونین می گوید: “5 سپتامبر روزی که او نباید به مکانی برای ارتش تبدیل شود. آقایان در آن سال تصمیم گرفتند خوب بخوانند و با هم به مدرسه فرماندهی و کارمندان بروند.

درگذشته شریف النسب

ما به تهران آمدیم. ما در تاریخ 10 سپتامبر فرمانده -رئیس ستاد بودیم و جمعه بودیم. من با خواهرم در تهرانس میهمان بودم. وقتی صدای رعد و برق را برای شوهر خواهرم شنیدم به فرماندهان این واحد نظامی گفتم که دوست ما باشند. من از انجام کارشان جلوگیری می کنم و به آنها می گویم نباید شلیک کنید!

آیا نگفتیم که وظیفه ما این بود که در جبهه و جنگ شرکت کنیم نه در خیابان ها و در برابر افراد بی دفاع؟ ما پلیس ضد راست نیستیم. ما دیگر نتوانستیم از میدان امام حسین جلوتر برویم. می دیدیم که زخم ها به گیره آورده شده است. روز بعد از جوزف کلاهدوز پرسیدیم این مورد چه بود؟ آیا همه ما توصیه نکردیم که در افراد شرکت نکنیم؟ او گفت بله اما درگیری با تیراندازی باندها ممکن است آغاز شده باشد.

دوستان دیگر ما که از ما خواسته بودند درگیری را شروع نکنیم از بالا به عنوان باران شروع نکردیم. روز بعد از طریق شبکه به همکاران نظامی گفتیم که این مکان برای همیشه در ارتش خواهد بود.

پایان پیام

دکمه بازگشت به بالا