روایتهایی یک صدا برای آزادی و دفاع از حقوق انسانها/«بخشش» رسالت اصلی نمایش است
یک بازیگر تئاتر در گفتوگو با آنا؛
خیام حسینی بازیگر نمایش «صداهایی ورای تاریکی» گفت: موضوع اصلی همه نقشهای این نمایش یک چیز است و آن هم مبارزه برای رسیدن به آزادی و دفاع حقوق انسانها.
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا ـ زهره سعیدی: نمایش «صداهایی ورای تاریکی» به کارگردانی امیرحسین حریری و نویسندگی آریل دورفمان و ترجمه علی مهرانی از هجدهم خردادماه در سالن اصلی تالار مولوی روی صحنه است. بازیگران این نمایش رضا صمدپور، مهدی اسکندری، بیتا جمالی، مژگان رادفر، سید جواد حسینی (خیام)، سارا فتحی، صدف اسداللهی، حسین فیروزی، سارا ذوقی، ملیکا زارع، طناز فضایلی، سمانه صادقی، مبینا کاظمی، بهروز پرنیان، یزدان افشانی، جلال شهسواری، هانیه زمردی، شیما بختیاری، اردوان ابراهیمی هستند. درباره این نمایش با یکی از بازیگران کار خیام (سیدجواد) حسینی به گفتگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از چه زمانی فعالیت تئاتر میکنید؟
من خیام (سید جواد) حسینی متولد ۱۳۵۶ شهر نیشابور هستم، کارشناسی کارگردانی از دانشکده هنر و معماری دانشگاه تهران دارم و بیست و پنج سال است که بازیگری حرفهای میکنم و با کارگردانهای مطرح هم کار کردم.
درباره حضورتان در پروژه امیرحسین حریری «صداهایی ورای تاریکی» برایمان بگویید چه نقشی را بر عهده دارید؟
در چند نقش دزمان توتو، دالایی لاما، کاساوا و محمد یونس بازی میکنم، اما در هر حال تم اصلی همه نقشها یک چیز است و آن هم تلاش و مبارزه برای آزادی و دفاع حقوق انسانهاست. همه نقشها یک صحبت میکنند و آن هم داد از ظلم و ستم با هر زبان، شکل و پیشینهای دارند. نمایش مستند است به همین دلیل خیلی نمیتوان سمت بازیگری رفت، از سویی این کار ساده و از سوی دیگر سخت است چرا که ممکن است مخاطب به اشتباه بیافتد که یک نفر چهار نقش را بازی میکند به همین دلیل در دیالوگها و اجرا، حتی فرم راه رفتن و حرف زدن سعی میکنم سعی میکن شخصیتها را متفاوتتر اجرا کنم.
درباره آشناییتان با امیرحسین حریری کارگردان برایمان بگویید.
آشنایی من با امیرحسین حریری به بیست و پنج سال پیش و دانشکده هنرهای زیبا باز میگردد از آن دوره با هم دوست شدیم من هم در یکی از نمایشهایش در تالار مولوی بازی کردم و رفاقتمان دیرینه شد، منتها دیگر فرصتی دست نداد دراین سالها با هم کار کنیم، زمانی که این متن را به من پیشنهاد داد، چون حرف روز جامعه خودمان و جهان پیرامونمان بود آن را در لحظه پذیرفتم.
به نظرم مخاطبان نمایشمان هم دو دسته هستند، یا خیلی از کار خوششان میآید و ارتباط برقرار میکنند یا اینکه اصلا ارتباط برقرار نمیکنند بهرحال کار قصه گو نیست و فرم اجرا قدری با کارهای عادی فرق دارد، انقطاع دیالوگه از یک قصه به قصه دیگر ممکن است مخاطب را گمراه کند، اما از لحاظ تکنیکی جذاب است. این نمایش قصه ارسطویی عشق و عاشقی یک خطی با آغاز و پایان مشخص ندارد، هر چند از ابتدا تا انتها یک درد و راز مشترک را میگوید و جهان شمول است به همین دلیل برخی با این مدل ارتباط خوبی برقرار میکنند و چشمشان گرد میشود و برخی هم میگویند چرا تمام نمیشود؟
نقشهایتان را چطور پذیرفتید؟
کار پیچیدهای نبود البته کار اینطور نبود که نقشها از پیش برای بازیگران مشخص شده باشد بعد از دورخوانی و مشورت با کارگردان، دراماتورژ و مشاوران نقشها انتخاب شد.
به هرحال منِ بازیگر باید در هر فضایی از نقشم شناخت پیدا کنم و مدام تمرین کنم و تمرین کنم و تمرین کنم و مباحثی که از بیرون و توسط کارگردان به من گفته شده را روی صحنه بیاورم به آن شکلی که از من خواسته میشود، به نظر من مهم این است در هر نقشی که هستیم بهترین خود باشیم و از متریال خود بدن، بیان و تخصصمان است، به نقش برسیم یک نکته مهم این است که من قرار نیست ادای فلان بازیگر را در بیاورم بلکه قرار است خیام روی صحنه یک بازی رئالیستی باشم.
نظرتان درباره بازی در کاری که گروه دانشجویی در آن حضور دارند، چیست؟
خوشحالم بعد از ۲۵ سال با امیرحسین حریری و با یک گروه دانشجویی کار کردم من، چون خودم تدریس بازیگری هم میکنم با هنرجوها تئاتر کار میکنم و همین چندی پیش هم در تالار مولوی اجرا داشتم، اما بهرحال کار کردن با دانشجوهای دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران یک رنگ دیگر جذابی برایم داشت.
نظرتان درباره بازی دیگر بازیگران چیست؟
به هرحال انتخاب براساس نظر کارگردان و فرمولی مشخص بوده و به نظرم هر کسی سر جای خودش قرار دارد.
در هرحال ما همه قراراست که برای مخاطب یک روایت کنیم، قصههایی تعریف و لذا خود نمایشنامه بدون کم و کاست حرف خود را میزند، نکته این است که نشان میدهیم اگر انسانها را با زیبایهای درونشان آشتی دهیم نتیجه خوبی میگیریم و این حرف اصلی نمایشنامه است که مثل گوشواره باید آویز گوشمان کنیم.
مثلا یکی از روایتهای ما از اسقف دزمان توتو است که جنبش ضد آپارتاید آفریقای جنوبی را رقم زد، آپارتایدها کسانی بودند که تبعیض نژادی را باعث میشدند و سیاهها ها را اذیت میکردند، دزمان خود سیاه پوست بود به خاطر همین جنبش ضد اپارتاید را رهبری میکرد. در دیالوگهای نمایشنامه ه هست اینکه آدمهایی که بدترین آسیبها را دیدند آماده بخشیدن خیلی چیزها هستند که این تأثیرگذار است برای خودم موضوع بخشش در این روایت حائز اهمیت است.
کسانی که فرزندانشان را از دست دادند، یا کسانی که توسط سفیدها در تظاهرات بین سربازان و مردم درگیر میشوند منتها سفید پوستها را میبخشند و این نگاه عمیق دزمان توتو است و در واقع رسالت اصلی او همین بخشش است.
نکته پایانی؟
از امیرحسین حریری برای دعوت در این کار، رضا صمدی پور، حبیب الله دانش، علی محرابی و همه بچههای دانشجو تشکر میکنم.