تماشای فوتبال با اشد مجازات!

تماشای فوتبال با اشد مجازات!

بازی شروع شد! کودکی که به همراه پدرش آمد و اجازه نداد که گریه کند. سر پدرش فریاد زد که من قبلاً خواهم آمد و پدرش گفت من در محل کار هستم. سپس به من گفت “ما ساعتی پیش اینجا بوده ایم و آنها نمی توانند وارد شوند!” بلیطش را پرسیدم؟ او بلیط را به من نشان داد.

به گفته یومیر آنچه در زیر خوانده اید مستندی است که در خارج از استادیوم آزادی در شب برای Persepolis و Al -Nasr منتشر شده در روزنامه Etemad: دوشنبه شب ورزشگاه آزاد میزبان مسابقه تعیین کننده بین Persepolis و Al -nasr بود. Persepolis پس از مدت طولانی در استادیوم آزادی به همراه طرفداران می خواستند میزبان رقیب سعودی باشند بنابراین جمعیت زیادی برای تماشای بازی با دقت به آزادی رفتند. مثل همیشه وجود جمعیت زیادی باعث هرج و مرج و اختلال می شود. این یک داستان عینی از تلاش برای دیدن Persepolis و Al -Nasr در لیگ نخبگان است!

به بیان اول به عنوان خبرنگار Etemad -I فقط از دقیقه 5 قادر به ورود به استادیوم بودم. مانند بسیاری از هواداران که بیش از دو ساعت از افسران و نیروهای امنیتی خواسته اند تا اجازه ورود به آنها را بدهند. بنابراین بازی Persepolis Al -Nasr در ورزشگاه آزادی به یکی از بدترین تجربه های من تبدیل شد. یک عصر از انواع هیجان و درگیری و البته بی احترامی.

اما داستان! بازی قرار بود در آن برگزار شود. 9:50 بنابراین رسیدن به ورزشگاه یک ساعت و نیم قبل از شروع بازی منطقی بود. نه برای ورود زودرس بلکه برای گرفتن چند عکس یا گزارش در مورد حضور طرفداران. مشکلات از همان زمان قبل از ورود و حتی رسیدن به استادیوم آغاز شد. پلیس راهنمایی و رانندگی یکی از مهمترین ورودی های استادیوم را بسته بود و اجازه نمی داد که وارد آن شود. چه چیزی پرسیدیم چرا؟ هیچ جوابی وجود نداشت! تعالی وی گفت: “برو راهنمای رانندگی را بنویسید.” سپس او گفت از پایان آزادگان به مدت 5 دقیقه به ورزشگاه بروید. با نیروهای رانندگی به مدت 5 دقیقه بی فایده بود. یکی از هواداران گفت که اگر ما در بنز بودیم ما رد می شدیم. او این را گفت وقتی رانندگی اتومبیل راه را برای عبور از چند لوبیای سیاه باز کرد!

مسیر همانطور که سرهنگ گفت 5 دقیقه طول می کشد تا 2 دقیقه طول بکشد! در امتداد بلوار علی دائی اتومبیل ها پارک شده بودند زیرا عبور از آن بسیار سخت بود. در وسط یک شرق بزرگ در وسط اتومبیل گیر کرده بود و پیاده روی می کرد. از تمام مسیرهای رانندگی که در آنجا بود هیچ توجهی به داستان وجود نداشت. من به همراه چند هوادار دیگر چند ماشین را بلند کردم و آنها را به سمت شرق منتقل کردم! در وسط چند نفر از کنار ما عبور می کنند و می گویند “آیا بلیط می خواهید؟ بلیط … بلیط …»

عبور از دروازه های اول و دوم مشکلی نبود. جلوی ورودی VIP استادیوم رسیدیم. صحبت می کرد! بسیاری از افراد وقتی بلیط خود را سفر کردند و فریاد زدند: “آقا ما بلیط داریم … ظرفیت چیست؟” آنها وارد ورزشگاه می شوند. آنها را با نیروهای گارد ویژه در اطراف خود گرفته و اجازه ورود به آنها را ندادند. یک بنده خدادادی در پشت بلندگو در ماشین دائماً فریاد می زند: “ظرفیت به پایان رسیده است.” من و همکارم جلوتر رفتیم و کارت شناسایی خود را نشان دادیم. یکی از افسران کارت روزنامه نگار سپس آن را به عنوان مقاله انداخت و گفت: “شما نمی توانید وارد شوید.” از تعجب پرسیدم “جان؟” او چیزی نگفت و فقط به من پس داد. سایر همکارانش ما را از دروازه به عقب برگرداندند. ما به فرمانده آنها رفتیم. ما گفتیم که ما گزارشگر هستیم. او جواب نداد. ما به یک عامل دیگر رفتیم. او گفت که قدم زدن در اینجا از درب تونل بسته است. به درب تونل رفتیم. این سه عامل ما را متوقف کردند و گفتند که تونل بسته شده است. ما گفتیم که همکار شما گفت از تونل بروید. پاسخ داد: “او گفت ؛ ما نمی توانیم به ورودی VIP برگردیم. جایی که به نظر می رسید در آستانه انفجار قرار دارد.

رضا دارویش با چند نفر از جمله محمود خوردبین وارد شد. آنها به مسیر VIP دسترسی پیدا نکردند. تقریباً 5 دقیقه محمود خان خوردبین که بدیهی است از نظر جسمی خوب نبود و نمی توانست بیش از حد در پشت حصار گره خورده بایستد. هواداران با او عکس گرفتند. حتی مأمورین او را در پشت درب زنجیره ای استقبال کردند اما هیچ کس در را باز نکرد. سرانجام شما برای باز کردن قفل برای به دست آوردن درب به Dervish و Khodbin و همراهان.

در ضمن من و همکار من چند نفر دیگر را امتحان کردیم و همه با لحنی کاملاً غیر مرتبط گفتند به یک طرف بروید به VIP بروید! و در حالی که گفتیم در مورد چه چیزی صحبت می کردیم؟ ما به سمت VIP رفتیم. اما چند نفر ما را با عبارت “روزنامه نگار” به عقب برگرداندند. ما حداقل ده بار بین سه در ورودی قدم زدیم و آمدیم! این گذشته از جمعیت 5 بلیط گذشته بود که آنها نمی توانستند فکر کنند پول زیادی برای بلیط کسب کرده اند اما نتوانستند وارد شوند. مأمورین می خواستند با بلند کردن صدای موتور و فریاد زدن آنها را پخش کنند. من به یکی از مأمورین رفتم که دائماً به مردم می گفت “من گفتم ” این بندگان خدا بلیط دارند که پول پرداخت کرده اند. چرا انتظار دارید از شر و رفتن خلاص شوید؟ “او گفت ” این مربوط به ما نیست! ” چرا وارد شدی؟ “یکی از مأمورین پاسخ داد ” شما قبل می آمدید! “همان حکم توسط یکی از سرهنگ های نیروهای اجرای قانون و همکار من گفته شد. اکنون باید به استادیوم بیاییم؟ حل شده؟

چند دقیقه قبل از شروع بازی دبیرکل فدراسیون امیر قلانی نووی سرمربی مشاور و حومان افضالی دستیار وی با چند همراه دیگر. مامبینی چند دقیقه در پشت ماند و سرانجام آنها را در وسط جمعیت رد کرد. افضالی اما پشت درب ماند. او به جایی می رفت که یک عامل او را متوقف می کرد. “من مربی تیم ملی هستم!” نماینده پاسخ داد: “من نمی دانم!” و با دستش او را به عقب برد. افزالی بلیط خود را نشان داد و مأمور گفت همه آنها بلیط دارند. افرادی که در آنجا بودند گفتند: “آقای افزالی ؛ مربی مشاور …” که مأمور را تکرار کرد سرانجام او را نمی شناسد. ” کشور “و سرانجام افزالی وارد شد. یکی از حامیان گفت:” قلعه رفت و دستیار وی پشت سر هم ماند. “

من ویدئویی از حضور Hedayat Mambini و Castle Nouvi گرفتم که شخصی را دیدم که عضو این مجموعه بود و گفت: “چرا فیلم می گیرید؟” من به گزارشگر خود پاسخ دادم! او گفت: “تو هستی تو هستی حق ساخت فیلم را ندارید!” و او سعی کرد تلفن من را بگیرد. او همچنین کارت روزنامه نگار من را از دست داد و تهدید کرد “آیا شما شما را ضبط و آزار می دهید؟” بعد از دو سه دقیقه من کل خود را ترک کردم. امنیت دیگری به من رسید و گفت چه اتفاقی افتاده است؟ گفتم: “آیا شما راهی به شما نمی دهید؟” وی گفت: “برو این موارد (دستگاه ویژه) را که آنها نمی توانند کنترل کنند بنویسید. ورودی را بنویسید و خروجی باید به امنیت واریز شود. بنویسید ما نیز از آن پشتیبانی می کنیم.

بازی شروع شد! کودکی که به همراه پدرش آمد و اجازه نداد که گریه کند. سر پدرش فریاد زد که من قبلاً خواهم آمد و پدرش گفت من در محل کار هستم. سپس به من گفت “ما ساعتی پیش اینجا بوده ایم و آنها نمی توانند وارد شوند!” بلیطش را پرسیدم؟ او بلیط را به من نشان داد.

هنگامی که بازی شروع شد یکی از نمایندگان بلندگو گفت: “بازی شروع شد! به طبقه بالا رفت تا در آنجا ببینیم. مردم ناامید علی رغم داشتن بلیط VIP یا جایی که هیچ چاره ای از رفتن به طبقه بالایی ندارند. همه ما به طبقه بالا رفتیم اما کیپ نشست کیپ آدم. نیمه اول تمام شد.

در حالی که یک پسر بچه با او بود یکی از هواداران با عصبانیت در مقابل یکی از عوامل رفت. “این وضعیت چیست؟” همکاران شما به ما فشار می آورند بی احترامی. می گویم بلیط دارم. “طرف بلیط زیر پاهای او خرد می شود.” سپس او لاشه را جلوی صورت سرهنگ بلند کرد و ادامه داد: “من یک سؤال دارم. آیا من یک خارجی هستم؟ من ایرانی نیستم؟ چرا در کشور خودم با من سر و کار دارید؟”

پنج دقیقه بعد از نیمه دوم بود و مردم هنوز خواسته بودند که سرانجام بیایند و بگویند اجازه دهید آنها وارد شوند. اما هنوز همان سوء تفاهم در رفتار آنها وجود داشت. آنها توسط هواداران کشته شدند و آنها را به عقب سوق دادند. 2 دقیقه بود. من 5 دقیقه آخر بازی را به علاوه 5 دقیقه وقت بیشتر دیدم تا در مورد آنچه اتفاق افتاده است فکر کنم. بازی به پایان رسیده است.

بازی تمام شد و من به خانه برگشتم و تمام راه را به ورزشگاه فکر کردم. آیا آنها در سراسر جهان از پشتیبانی بلیط برخوردار هستند؟ تمام دنیا می خواهد این حجم از هواداران را داشته باشد اما در ایران آنها آنچه را که طرفداران توسط استادیوم مورد اصابت قرار می گیرند انجام می دهند. چرا باید کسی با بلیط رسمی یا شناسه رسمی از سه چهار ساعت قبل از مسابقه به استادیوم بیاید؟ و اگر یک ساعت قبل از مسابقه باید در آن باقی بماند؟ چرا با هواداران رفتار می شود که گویی کار بدی انجام می دهند؟ چرا مأمورین فکر می کنند شخصی که در استادیوم ترافیک پول و وقت کسب کرده است باید با شنیدن عبارت “ظرفیت به پایان برسد” به خانه بیاید؟ وقتی افراد دارای بلیط خارج می شوند ظرفیت تکمیل چگونه است؟ چرا حتی اگر در سال 5 باشیم نمی توانیم یک بازی ساده انجام دهیم؟ بیشتر از ظرفیت بلیط فروخته شده؟ آیا فدراسیون مقصر است؟ آیا باشگاهی که خود مدیرعامل خود 5 دقیقه مقصر است؟ آیا این نوعی از هواداران و روزنامه نگاران در اروپا است یا همان کشورهای گلف؟ چگونه یک پیرو با عصبانیت و هیجان در داخل استادیوم می تواند باشد؟ و یک سوال اساسی تر! اگر امکان دستیابی به پایان بازی وجود داشت چرا این اتفاق بین دو نیمه رخ نداد؟ چرا اولین بازی نیست؟ آیا در آنجا جای خالی وجود داشت؟ و چرا مأمورین می توانند این عبارت ساده را بشنوند که من گفتند: “من نمی خواهم یک صندلی بگوید که ظرفیت به پایان رسیده است. من می خواهم به روزنامه نگاران بروم؟”

واقعیت این است که ما هنوز در یک بازی ساده هستیم! از رونالدو پرسید فقط خدا را شکر! ما هنوز هواداران را تهدید می کنیم. ما هنوز قادر به سازماندهی صحیح نیستیم. اعتقاد بر این است که با معرفی و ضرب و شتم آن کار را به جلو سوق می دهد! بازی به پایان رسیده است اما جملات این طرفداران هنوز در مغز من هستند “چرا با من در کشور خودم سر و کار دارید؟”

*بازتولید سایر محتوای رسانه ای در ISNA تأیید محتوای آن نیست و فقط برای توجه مخاطب است.

پایان پیام

دکمه بازگشت به بالا