امام چگونه غائله ای را که علیه علامه طباطبایی راه افتاده بود، خواباند؟
علامه طباطبایی استاد فلسفه و تدریس در قم بود. در آن سالها هیچ فلسفه علمی وجود نداشت که بسیاری بتوانند آن را تابش کنند. امام هم استاد فلسفه بود و بعضی دیگر. شایعاتی مطرح شد که اگر تدبیر امام نبود معلوم نبود سرانجام چه می شد. روایت مرحوم دوانی از این داستان خواندنی است.
به گزارش یومیر به نقل از جماران بیست و چهارم آبان ماه سال 60 منطبق با هجدهم محرم 1402 هجری قمری بود که علامه سید محمد حسین طباطبایی پس از یک هفته بستری شدن در بیمارستان به دعوت ارجای الی ربک پاسخ مثبت دادند و حرکت کردند. به مکان ابدی خود مرحوم علامه تهرانی درباره آخرین روزهای زندگی دنیوی خود می فرماید:
حال و هوای استاد علامه در چند سال آخر عمر بسیار عجیب بود مدام متفکر گیج و جمع به نظر می رسید. و مراقبه آنها شدید بود و به ندرت دست از کار می کشیدند و تقریباً در سال آخر عمر غالباً خواب و خلسه غالب می شد و چون بیدار می شدند بلافاصله وضو می گرفتند و رو به قبله می نشستند.
روز سوم شعبان 1401 هجری قمری به محضر ثامن الحجج حضرت امام رضا (ع) مشرف شد و 22 روز در آنجا اقامت گزید. مثل این بود که معالجه هم نتیجه ای نداشت تا اینکه سرانجام به شهر مقدس قم محل سکونت خود بازگشتند و در خانه خود محبوس شدند و احدی از حواریون به دیدارشان نرفتند. وضعیت او روز به روز سخت تر شد تا اینکه به بیمارستان قم منتقل شد و هنگام خروج از خانه خطاب به همسر عزیزش گفت: دیگر بر نمی گردم!
نزدیک به یک هفته در بیمارستان بستری بودند و دو روز آخر بیهوش بودند تا اینکه صبح روز یکشنبه 18 محرم 1402 هجری قمری (مطابق با 24 آبان 1360 هجری قمری) سه ساعت مانده به ظهر به خانه ابدی و لباس کهنه منتقل شدند. و به زندگی ابدی منتقل می شوند. اینک در آستانه چهل و سومین سالگرد رحلت ایشان به بررسی رابطه ایشان با امام می پردازیم:
حضرت امام (ره) در برخورد با علما و مراجع بسیار محترم و مؤدب بودند علامه طباطبایی نیز از این قاعده مستثنی نبود در خاطرات افراد مختلف آمده است:
روایت شهید بهشتی از رابطه امام و علامه طباطبایی
شهید بهشتی گفته است:
وقتی امام به قم رفت و در کوچه استاد علامه طباطبایی مستقر شد همسایه های اطراف خانه ها را ترک کردند تا رفت و آمد مردم در حضور امام آسان شود. وقتی علامه هم به امام گفت اگر لازم شد ما هم تخلیه کنیم. امام فرموده بودند محله شما برای ما مهم است. (منبع: اطلاعات هفتگی؛ 19.06.69)
روایت مرحوم علامه دوانی از روشی که امام برای خواباندن فضا علیه علامه طباطبایی به کار بردند.
مرحوم علامه دوانی مشکلاتی را که برای علامه طباطبایی در حوزه علمیه قم به وجود آوردند با تدریس فلسفه و تدبیر امام برای خواباندن این فضا اینگونه بیان کردند:
در سال 1338 شنیدیم که به مرحوم آیت الله بروجردی گفته اند که مرحوم علامه طباطبایی با این درس مفصلی که برای حکمت و فلسفه راه انداختند به حوزه کلام ضربه می زنند زیرا این رشته بر اساس تدریس و نشر علوم دینی است. فقه اصول و حديث وضع شده است. البته علمای طباطبایی درس دیگری هم در تفسیر قرآن داشتند که در مدرسه حجتیه و گاهی در همان مسجد سلماسی تدریس می کردند. این درس مبنای تفسیر بزرگ او یعنی «المیزان» قرار گرفت که به موازات انتشار کتاب آن در چند مجلد به دیگران نیز تدریس می کردند. من هم مثل خیلی های دیگر در هر دو کلاس استاد شرکت کردم.
آشوب علیه مرحوم علامه طباطبایی به لحظات حساسی رسیده بود. بنابراین من و چند نفر دیگر تصمیم گرفتیم برای حمایت از علامه طباطبایی تلاش کنیم و قبل از وقوع حادثه جلوی آن را بگیریم. تمام ترس ما این بود که مرحوم آیت الله بروجردی چیزی بگویند و افراد مغرض به آن دامن بزنند و در نتیجه برای علامه طباطبایی سخت شود. اما نمی دانستیم چه کنیم و از کجا پیگیری کنیم.
بالاخره تصمیم گرفتیم به نزد امام برویم و از ایشان حلالیت بطلبیم که هم فقیه اصلاح طلب بود و هم حکیم و هم استاد بزرگ فلسفه. با اینکه شنیدیم امام خسته و سرما خورده است اما چاره ای نبود. شرایط بسیار حساس بود.
در یکی از این شب ها با دو سه نفر از نیکوکاران خدمت امام رفتیم. طبق معمول مشغول نوشتن درسی بود که آن روزها با نی و قلم دواتی کهنه و با خط زیبایش. سلام کردیم و نشستیم.
حضرت آخرين سطر را بر روي كاغذ ليمويي صيقلي به خط قدمه نوشتند و قلم را در قلم دوات گذاشتند. بعد در حال احوالپرسی منتظر ماندند تا بدانند برای چه آمده ایم.
یکی از ما گفت: شما خود استاد فلسفه در حوزه علم بودید. این روزها به دلیل گسترش مادی گرایی و تبلیغات الحادی آموزش فلسفه بیش از پیش ضروری شده است. در حال حاضر آقای طباطبایی سرپرست اساتید تدریس فلسفه در این حوزه است. شنیده ایم در حضور آیت الله بروجردی علیه ایشان جو ایجاد شده است و ممکن است تصمیم تند بگیرند و به ضرر آقای طباطبایی واکنش نشان دهند.
خلاصه از ایشان خواستیم به هر حال با آیت الله بروجردی ملاقات کنند و آیا می توانند ایشان را از نیت اطرافیان یا ساده لوح ها آگاه کنند.
اما امام فرمودند نمی توان در این باره به آقای بروجردی چیزی گفت.
و چون یکی از دوستانش اصرار کرد امام با عصبانیت فرمود: چه کنم؟ در خانه آقای بروجردی کسانی هستند که نمی گذارند برای اسلام کاری انجام شود.
و بعد از چند لحظه سکوت اضافه کردند:
«آقای بروجردی خودشان اهل عقل (استاد فلسفه و علوم عقلی) هستند و شخصاً مخالف فلسفه نیستند و وقتی در بروجردی بودند و خبر به قم رسید که علاوه بر فقه و اصول خارج فلسفه هم تدریس می کنند رفتند. چند تن از مردم مقدس قم به بروجرد رفتند و کاری کردند که از بیم نزاع اولیا تدریس فلسفه را رها کردند و کار را تنگ کردند.
بعد امام فرمودند آقای طباطبایی مرد بزرگی است. حفظ او با این مقام علمی لازم است. اما می شنوم که این روزها خیلی ها به کلاس های فلسفه او می روند.»
گفتم: بله. گفتند: مثلاً چقدر؟
گفتم: صبح در مسجد سلماسی اسفار می گویند و من هم می روم حدود 200-300 نفر هستند.
گفتند: شنیدم آشیخ حسینعلی (1) نیز در مسجد امام حکمت می گفت.
گفتم بله تفسیر هم تدریس می کنند من هم می روم و حدود 150 دانشجوی فلسفه دارند.
امام به یکی از حاضران که او هم از شاگردان معروف امام بود و هنوز هم از اساتید خارج قم و استاد فلسفه است فرمود: شنیده ام که شما هم فلسفه می گویید!
آن شخص نیکوکار گفت: آری.
حضرت فرمودند: چند وقت یکبار درس شما را دنبال می کنند؟
فرمود: حدود پنجاه نفر.
در این لحظه امام با ناراحتی فرمودند: خوب ببینید حوزه های علمی شیعه چه زمانی این همه شاگرد در فلسفه داشته است؟ آیا آنها همه فلسفه را می فهمند؟
بعد فرمودند: «فلسفه در طول تاریخش قاچاق بوده است و باید آن را قاچاق خواند مخصوصاً در سمینارها؛ نه اینقدر و به همه درس عبرت بدهید و همه بیایند بنشینند آیا اینها همه آدم هستند؟ کسانی که صلاحیت دارند. برای اینکه منحرف نشویم فلسفه بخوانیم کم است.
سپس مکثی کردند و افزودند: زمانی که در تالار حضرت معصومه(س) حکمت تدریس می کردم اتاقی را انتخاب کرده بودم که حدود هفده نفر در آن گنجایش داشته باشد عمداً جایی را انتخاب کرده بودم که دیگر نیایند. به آنهایی که آمدند و افراد خاص و معروفی بودند می گویم درس مرا بنویسند و بیاورند می گذارم بیای وگرنه فلسفه نخوانی چون اصل مطلب را نمی فهمی و دردسر درست می کنی. هم دردسر شما و هم دردسر من چون می گویید ما قبل از فلانی فلسفه خوانده ایم!
بعد گفتند: من اگر جای آقای بروجردی و رئیس و بخشدار بودم احساس مسئولیت می کردم که این همه فلسفه و آن هم کاملاً علنی صحبت کنم حوزه برای فقه اصول حدیث و تفسیر است. علم دینی.البته در کنار آن برخی از افراد متبحر مخصوصاً این روزها می توانند با حفظ شرایط و رعایت وضعیت حوزه و مسئولیت مرجع متولی حوزه بخوانند که این امر به شما کمک می کند. علم دینشان باشد و در مقابل دشمن مسلح شوند اما نه با این گستره و این همه سر و صدای درس و بحث و چاپ کتاب های فلسفی در حوزه!»
سپس افزودند:
آقای بروجردی دیده نمی شود به همین دلیل نمی گذارند به آنها بگویید چه می خواهید به نظر من خوب است آقای طباطبایی چند ماه مرخصی بگیرند و کلاس فلسفه را کنار بگذارند و به مسافرت بروند. تا شرایط فعلی کمی آرام شود و پس از آن او یک درس کوچک بیاموزد آشیخ حسینعلی نیز باید در این مورد کمتر آموزش دهد.
به دانشجوی ممتاز حاضر در آن گروه گفتند: یا نگو یا چند ماه مرخصی بگیر تا سروصدا از بین برود.
اما ایشان که ذاتاً آدم جسوری بودند می گفتند: حاج آقا من تعطیل نمی کنم هر چه بخواهد می شود.
این شخص فلسفه تدریس می کرد و شاگرد علامه طباطبایی بود و به دو دلیل ناراحت بود. اما امام با کمی عصبانیت فرمودند من همین را گفتم! جوان نباش! نمی توانی با مرجعی که در منطقه است طرف شوی خطرناک است گوش کن!» (بریده ای از کتاب دلالت های سیره امام خمینی؛ جلد 5 ص 31-35)
تسلیت امام زمان رحلت علامه طباطبایی
حضرت امام خمینی (ره) در 25 آبان سال 60 یعنی چند روز پس از رحلت علامه طباطبایی در دیدار با مسئولین بنیاد شهید در کشور این ضایعه را تسلیت گفتند و فرمودند:
«اینجانب قبلاً از ضایعه وارده به حوزه های علمیه و مسلمین که رحلت مرحوم علامه طباطبایی است ابراز تاسف کرده و به شما و ملت ایران به ویژه حوزه های علمیه تسلیت عرض می کنم. برای اسلام و اولیای اسلام دعا کنید و به بازماندگان و بستگان و شاگردانشان صبر عطا کنید (صحیفه امام باب 15).
انتهای پیام